کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > سیر و سلوک > استاد سلوکی > لزوم استاد در سلوک

لزوم استاد در سلوک

مربوط به دسته های:
استاد سلوکی -

پيمودن راه خدا و طىّ مسير عبوديّت و درمان أمراض قلبى، مشروط به مراعات ظرائف و دقائقى است كه جز استاد خبير مهيمن بر نفوس كسى نمى‌تواند از آن آگاه گردد، استاد، سير سالك را سريع كرده و او را از وقوف در منازل و اشتغال به عجائب و شگفتى‌هاى آن باز مى‌دارد، و از برخى كريوه‌هاى صعب‌العبور كه به تنهائى توان عبور از آن را ندارد عبور مى‌دهد.و سالكى كه بر أساس ظنّ و گمان خود قدم در اين راه بگذارد، در هيچ منزلى، از آفات و تبعات آن در أمان نيست.

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجرد صفحه ۵۴۱ تا ۵۵۲

فهرست
  • ↓۱- لزوم استاد در سير و سلوك إلى‌الله
  • ↓۲- رفع آفات و موانع سير، بدست استاد
  • ↓۳- ثمرات وجود استاد در تسريع سير سالك
  • ↓۴- مشكلات مرحوم آيت‌الله انصارى (ره) به جهت محروميّت از وجود استاد
  • ↓۵- شرح صدر سالك، يكى از آثار مصاحبت با استاد
  • ↓۶- عدم وصول به عالم توحيد در اثر نداشتن استاد كامل
  • ↓۷- لزوم شكرگزارى نعمت بزرگ رسيدن به استاد
  • ↓۸- محبّت و ارادت به استاد
  • ↓۹- شرط تأثير ذكر، ارادت است
  • ↓۱۰- انسان اگر طوعاً تسليم نشود، كُرهاً تسليم خواهد شد
  • ↓۱۱- بايد هستى موهوم خويش را آتش زد
  • ↓۱۲- طلوع محبّت خداوند، لازم لاينفكّ مراقبه است
  • ↓۱۳- نوشتار مرتبط
  • ↓۱۴- پانویس

لزوم استاد در سير و سلوك إلى‌الله

من به سر منزل عنقا نه به خود بردم راهقطع اين مرحله با مرغ سليمان كردم

[۱]

از أركان مهمّ در سلوك و عرفان عملى، استاد و شيخ آگاه است و حضرت علاّمه والد رحمة‌اللـه‌عليه لزوم استاد را از مسلّمات عقل و كتاب و سنّت دانسته و در مواضع متعدّدى از «دوره‌علوم‌ومعارف‌إسلام» آن را برهانى نموده‌اند.

پيمودن راه خدا و طىّ مسير عبوديّت و درمان أمراض قلبى، مشروط به مراعات ظرائف و دقائقى است كه جز استاد خبير مهيمن بر نفوس كسى نمى‌تواند از آن آگاه گردد، و سالكى كه بر أساس ظنّ و گمان خود قدم در اين راه بگذارد، در هيچ منزلى، از آفات و تبعات آن در أمان نيست.

در رساله سيروسلوك‌منسوب‌به‌بحرالعلوم ميفرمايد:

‎ راه هر كس متفاوت، و مرض هر شخص مختلف، و معرفت قدر مرض غيرمقدور، و مقدار دواء غيرمضبوط، و شناختن مرض هر شخصى مشكل، و ترتيب علاج صعب و عقبات راه بى حدّ، و كَريوه راه بى‌نهايت، و دزدان پنهانى بى‌غايت، و شناختن ايشان مستصعب.[۲]

دارويى را كه طبيب إلهى و استاد خبير براى هر كس تعيين مى‌نمايد، به تناسب حال وى مى‌باشد. و لذا عدد أذكار و أوراد و برنامه‌ها و دستوراتى كه علاّمه والد به تلامذه خود مى‌دادند متفاوت بود، و حتّى مجالست‌ها و مصاحبت‌هاى رفقاى سلوكى با يكديگر منوط به نظر ايشان بود.

رفع آفات و موانع سير، بدست استاد

گذشته از اين مسأله، سالك از ابتدا كه قدم در راه تهذيب‌نفس و تطهير آن مى‌گذارد تا آن زمان كه مستعدّ و قابلِ «رقم فيض» حضرت پروردگار شود، همواره با آفات و موانعى روبه‌رو مى‌شود كه گاه او را تا مرتبه سقوط و محروميّت أبدى از لقاء حضرت پروردگار مى‌كشاند. گاهى مبتلا به وساوس شيطان مى‌شود و گاه در چنگال تسويلات نفس أمّاره گرفتاراست و گاه مغرور و فريفته به ظهورات نفس خود ميگردد. در اين حال تنها استاد خبير كه محيط بر طريق و أحوال سالك‌است و بر دقائق مكر و خدعه نفس اطّلاع دارد ميتواند او را از ورطه هلاكت نجات دهد. نوع بدعت‌هاى پديد آمده و ادّعاهاى بابيّت و مهدويّت، نتيجه سلوك و رياضت و ذكرهاى بدون شيخ و استاد بوده‌است كه شخص بر أساس ميل و شهوت نفس بدانها پرداخته است.[۳]

ثمرات وجود استاد در تسريع سير سالك

مضافا بر آنچه گذشت، استاد، سير سالك را سريع كرده و او را از وقوف در منازل و اشتغال به عجائب و شگفتى‌هاى آن باز مى‌دارد، و از برخى كريوه‌هاى صعب‌العبور كه به تنهائى توان عبور از آن را ندارد عبور مى‌دهد.

و از آنجا كه سينه أولياى إلهى، منزل و مهبط علوم و أسرار إلهى است، نفس مصاحبت و مجالست با آنان انسان را در إدراك اين نوع از رحمت رحيميّه خداوند سهيم مى‌نمايد، و او بر ظرائفى از علم توحيد اطّلاع مى‌يابد كه به تنهايى هرگز بدانها دست نخواهد يافت.

نفس عارف، چون درياى عظيمى‌است كه سالك را از تمام كدورات و آلودگى‌ها پاك ميكند، و از اينجاست كه بعد از همنشينى با آنان، انسان در وجود خود، علم و طهارت و انبساط روحانى خاصّى را در مى‌يابد؛ و لَنِعمَ ما قالَ الحافظُ عليهِ‌الرّحمةُ‌والرّضوان:

سمن‌بويان غبار غم چو بنشينند، بنشانند

.[۴]

چنانكه گذشت پيامبر أكرم صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم در بيان أوصاف و خصائص أولياءحقّ به أبى‌ذرّ غِفارى ميفرمايد:

يَجْلِسُ إلَيْهِمْ قَوْمٌ مُقَصِّرونَ مُثَقَّلونَ مِنَ الذُّنوبِ، فَلا يَقومونَ مِنْ عِنْدِهِمْ حَتَّى يَنْظُرُ اللَهُ إلَيْهِمْ فَيَرْحَمُهُمْ وَ يَغْفِرُ لَهُمْ ذُنوبَهُمْ؛ لِكَرامَتِهِمْ عَلَى اللَهِ.[۵]

«مردمانى كه در طريق عبوديّت و بندگى كوتاهى كرده و پشت آنان از بارگناهان سنگين شده، با آنان مجالست و همنشينى مى‌كنند، و از نزد آنان بر نمى‌خيزند مگر اينكه خداوند از سر رأفت و مهربانى به آنان نظر انداخته و باران رحمت خود را بر اين قوم گناهكار مى‌بارد، و آنان را از رين و كدورات معاصى پاك نموده و مورد آمرزش قرار مى‌دهد؛ و همه اينها به خاطر كرامت و علوّ شأنى است كه اين أولياء در پيشگاه خداوند دارند.»

بارى!

مدد از خاطر رندان طلب اى دل ور نهكار صعب‌است مبادا كه خطائى بكنيم[۶]

مشكلات مرحوم آيت‌الله انصارى (ره) به جهت محروميّت از وجود استاد

كسانى كه از نعمت وجود استاد محروم هستند، گاهى از شدّت سختى واردات قالب تهى كرده و يا به أمراض صعب جسمانى مبتلا مى‌شوند. مرحوم آية‌الحقّ‌والعرفان حاج‌شيخ‌محمّدجواد أنصارى‌همدانى رحمة‌اللـه‌عليه در إتيان مستحبّات و ترك مكروهات اهتمام تامّ داشتند و حتّى ترك أولى نيز از ايشان سر نمى‌زد! و كسانى كه با ايشان مراودت داشتند همگى بر اين معنى متّفق‌اند.

جدّ مادرى ما، مرحوم حاج آقا معين شيرازى رحمة‌اللـه‌عليه براى حقير تعريف مى‌كردند: گاهى مرحوم آقاى انصارى در نماز، تنها به مقدار ذكر واجب از ركوع و سجود اكتفاءمى‌كردند و با اينكه ذكر صلوات عقيب ذكر ركوع و سجده مستحبّ‌است، صلوات نمى‌فرستادند! روزى خدمت ايشان عرض كردم: آقا! مگر ذكر صلوات در ركوع و سجده نماز مستحبّ نيست؟ فرمودند: مستحبّ است! عرض كردم: پس شما چرا نمى‌گوئيد؟ فرمودند: نمى‌توانم! گاهى حالم چنان مى‌شود كه اگر نماز را ذرّه‌اى بيشتر ادامه دهم، قبض روح مى‌شوم!

شرح صدر سالك، يكى از آثار مصاحبت با استاد

گرچه اين واقعه از طرفى دلالت بر توجّه شديد و شور و عشق وافر ايشانبه حضرت پروردگار دارد، ولى بروز اين حالات و عدم تحمّل آن، به خاطر اينستكه مرحوم أنصارى استاد نداشتند. اگر در طريق به استادى همانند مرحوم آيت‌اللـه حاج‌ميرزاعلى‌آقاى قاضى مى‌رسيدند، در نماز چنين حالاتى براى ايشان اتّفاق نمى‌افتاد. و لذا يكى از آثار مصاحبت با استاد، شرح صدر سالك است. زيرا استاد علاوه بر اينكه راه سالك را در رسيدن به مقصود هموار ميكند، ظرف وجودى او را نيز وسعت مى‌دهد، و از نزول أحوالى كه سالك طاقت ندارد و در برابر آنها تاب نمى‌آورد ممانعت ميكند.

حضرت علاّمه والد قدّس‌سرّه با اينكه مرحوم‌آقاى‌أنصارى را كامل مى‌دانستند، هميشه مى‌فرمودند: اين ضربات پى‌درپى كه بر قلب مرحوم آقاى أنصارى وارد شد و ايشان را از پا انداخت، همه بواسطه نداشتن استاد بود و سبب شد از جهت روحى، فشار بيش از حدّ برايشان وارد شود.

جناب مرحوم حاج‌محمّدحسن بياتى رحمة‌اللـه‌عليه كه از تلامذه قوىّ مرحوم آقاى‌أنصارى بودند و بعد از فوت ايشان در سلك شاگردان علاّمه والد درآمدند، مى‌فرمودند: يك‌روز در خدمت آقاى‌أنصارى براى جلسه به طرف منزل مرحوم آقاى حاج‌غلامحسين‌سبزوارى مى‌رفتيم. حضرت آقاى‌أنصارى در راه اين شعر را با خود زمزمه و ترنّم مى‌نمودند:

شراب تلخ مى‌خواهم كه مردافكن بود زورشكه تا يكدم بياسايم ز دنيا و شر و شورش

[۷]

نزديكى‌هاى منزل آقاى‌سبزوارى بود كه ناگهان حالى سنگين به آقاى أنصارى دست داد و ايشان روى زمين افتادند.

اين شراب تلخ، همان جذبات إلهى و ظهور أنوار قاهره ذات حضرتپروردگار است كه هستى سالك را مندكّ ميكند، و اگر عنايت حضرت حقّ و سايه لطيف استاد نباشد چه بسا سالك بالمرّه بسوزد.

عدم وصول به عالم توحيد در اثر نداشتن استاد كامل

بارى، سالك اگرچه قابليّت محضه باشد أمّا انكشاف عوالم توحيدى و عبور از عالم نفس و دل‌كندن از عجائب و زيبائى‌هاى آن، تنها به مدد و يارى استاد است. حضرت علاّمه والد قدّس‌سرّه‌الشّريف درباره مرحوم آيت‌اللـه حاج شيخ‌حسنعلى‌نخودكى رحمة‌اللـه‌عليه مى‌فرمودند: ايشان در راه خدا بسيار مجاهدت نموده و رياضت‌هاى شرعى كشيده بودند. گاهى يك‌شب را با ركوع صبح نموده و گاهى يك‌شب را با سجده سرمى‌كردند. البتّه ايشان به‌همان مقدار كه زحمت كشيده‌اند، حظّ و بهره خود را برده‌اند؛ ولى اگر استاد كاملى چون مرحوم قاضى و يا مرحوم حدّاد مى‌يافتند مسلّما به عالم توحيد راه يافته و وارد حرم أمن إلهى مى‌شدند! مرحوم نخودكى در أواخر عمر خود به اين معنى تفوّه كرده بودند كه بعد از مرحوم استادشان حاج محمّدصادق تخته‌فولادى، دنبال كسى هستند كه از ايشان دستگيرى كند!

اندرين ره گر ندارى پيشواكى ز وصل دوست گردى با نوا
در طريقت گر ندارى راهبركى خبريابى ز حقّ اى بى‌خبر[۸]

بنابراين، مريد آخرت و طالب لقاء را چاره‌اى از پى‌جويى انسان كامل براى دستگيرى از او نيست؛ چرا كه اين كيمياى استاد است كه مس وجود را زر كرده و گوهر نفس را آنچنان كه لايق دست سلطان است، تراش مى‌دهد.

حضرت علاّمه والد كرارا از مرحوم قاضى نقل مى‌فرمودند: «اگر انسان ثلث آخر عمر را هم به استاد برسد، به مقصودش رسيده است!» و نيز در شرح رساله‌سيروسلوك از ايشان نقل فرموده‌اند: ‎ كسى كه به استاد رسيد، نصف راه راطىّ كرده است.[۹] و نيز مرقوم فرموده‌اند: ‎مرحوم قاضى مى‌فرموده‌است: چنانچه كسى كه طالب راه و سلوك طريق خدا باشد، براى پيدا كردن استاد اين راه، نصف عمر خود را در جستجو و تفحّص بگذراند تا پيدا نمايد، ارزش دارد.[۹]

البتّه وصول و دستيابى به انسان كامل و بهره‌گيرى از چشمه فيض او بر اين أساس‌است كه مصالح و حِكَم إلهى چه اقتضاء نمايد و خداوند آن درّ ثمين را روزى انسان بكند يا نه؟ علاّمه والد از قول مرحوم حدّاد مى‌فرمودند: بسيارند افرادى كه شبها را با قيام و تهجّد و روزها را با صيام و روزه به سر برده و عمرشان را در عبادت و مجاهدت مى‌گذرانند و دربه‌در به دنبال استاد مى‌گردند تا به لقاء خدا برسند، ولى بر أساس حكمت بالغه حضرت پروردگار، رسيدن به استاد براى آنان ميسور نمى‌شود و لذا از وصول به مقصود محروم مى‌مانند.

لزوم شكرگزارى نعمت بزرگ رسيدن به استاد

مى‌فرمودند: شما كه به اين آسانى و بدون مشقّت، خداوند اين نعمت عظيم استاد را روزيتان كرده و از محضر حضرت آقاى حدّاد كسب نور مى‌كنيد، قدر دانسته و شاكر آن باشيد.

يكى از رفقاى طريق بعد از اينكه خدمت حضرت علاّمه والد رسيد، سه يا چهار ماهى نگذشت كه وفات نموده و از دنيا رفت؛ و ايشان بارها فرمودند: آقا! ايشان گرفت و برد.

محبّت و ارادت به استاد

عامل حركت سالك بعد از رسيدن به استاد خبير، همان محبّت خالص و ارادت تامّ او به استاد بوده و از لوازم اين محبّت، تبعيّت محضه و بدون چون

چراست. سالك در برابر استاد بايد اراده و اختيار را از خود سلب كند و عبد محض باشد؛ چه اين محبّت و تسليم سالك در برابر استاد است كه راه تصرّف در نفس و اصلاح آن را براى مربّى باز ميكند.

و اين سالك‌است كه بايد بذر ولايت را كه استاد در زمين نفس و استعداد او كاشته، با آب محبّت و مهرورزى خالصانه آبيارى كرده و پرورش دهد تا شجره طيّبه ولايت به ثمر بنشيند.

طفيل هستى عشقند آدمىّ و پرىارادتى بنما تا سعادتى ببرى[۱۱]

حضرت علاّمه والد أفاض‌اللـه‌علينامن‌بركات‌نفسه‌الشّريفه همواره مى‌فرمودند: «سالك بايد طوق عبوديّت را به گردن انداخته و خود را نبيند. بدون طوق عبوديّت در مقابل خدا و برابر حقّ، طىّ طريق ممكن نيست. اگر خود را ديد محال‌است به هدايت حقيقى و لقاء حضرت حقّ فائز شود و حاصلى جز بدبختى و بيچارگى و هلاكت نصيب او نخواهد شد.»

عامل حركت سالك، محبّت و ارادت به استاد

سالك بدون مركب محبّت و ارادت كارى از پيش نمى‌برد. و لذا مريد صادق بايد محبّت و ارادت خود به استاد را اثبات كند و در مواضع امتحان، سربلند گردد، تا نظر قبول و عنايت أولياى حضرت پروردگار شامل او شود، و تنها در اين‌صورت است كه ميتواند از مناهل عرفان، ذوق كرده و رفته‌رفته به كمال برسد.

شرط تأثير ذكر، ارادت است

يكى از رفقاى سابق حضرت آقاى حدّاد مكرّر از حقير درخواست ميكرد تا واسطه شوم و حضرت علاّمه والد ايشان را در زمره شاگردان سلوكى خود درآورند. بنده درخواست ايشان را به والد معظّم منتقل نمودم، ايشان فرمودند: يكى‌دوماه صبر كنند.

پس از گذشت دو ماه، اين آقا خواست خود را دوباره مطرح نمود. حضرت علاّمه، با اينكه ايشان طلبه نبود فرمودند: به ايشان بگوئيد: كت بلندى كه تا پائين زانوى ايشان را بگيرد پوشيده و شب‌كلاه نيز بر سر بگذارد. حقير كه پيام علاّمه والد را به ايشان رساندم گفت: چشم! به خيّاطى سفارش مى‌دهم تا بدوزند.

حضرت آقا فرمودند: اگر ايشان را با شب كلاه و كت بلندى كه يك وجب از زانو پائين‌تر است، ديديد به من بگوئيد! بعد از گذشت سه‌ماه آن آقا را در حرم‌مطهّر با شب‌كلاه و كت بلند ديدم، البتّه كتى كه تا پائين زانوى ايشان نبود؛ لذا از بيم اينكه مبادا حضرت علاّمه والد ايشان را با حدّت و تندى از خود طرد كنند، وقتى از بنده پرسيدند خدمت ايشان إجمالاً عرض كردم: آقاجان، ايشان كت بلند پوشيده‌اند! والد معظّم تأمّلى كرده و فرمودند: باز هم صبر و تأمّل كنيد! دوماه ديگر گذشت و ايشان را دوباره ديدم و درخواست خود را دوباره تكرار كردند و گفتند: كت بلند پوشيدم و شب‌كلاه نيز بر سر گذاشتم! پس از مدّتى علاّمه والد فرمودند: به ايشان بگوئيد: در سيروسلوك، ارادت شرط است؛ شرط تأثير ذكر إرادت است، و شما به حقير إرادت نداريد. و بنده عين اين پيغام را به ايشان رساندم.

حضرت علاّمه والد قدّس‌اللـه‌نفسه‌الزّكيّه حركت سالك از عالم طبع به قصد عالم توحيد را تشبيه به حركت كوهنوردى مى‌كردند كه قصد صعود از كوه و فتح قلّه آن را دارد. آن كوهنورد، تنها أسباب و لوازم ضرورى را با خود همراه ميكند، و زاد و توشه خود را كم‌حجم أمّا پر قوّت مانند خرما و قند انتخاب ميكند تا بار او سبك بوده و مانع از سير سريع و صعود او نشود. همينطور سالكى كه مى‌خواهد بر فراز عالم نور، لِواى توحيد و «لا إله إلّا اللـه» را به اهتزاز در آورد نيز بايد سبكبار باشد. بايد علائق نفسانى و بارهاى سنگين را كه جان راخسته و فرسوده ساخته و ميل و اشتياق انس با عوالم تجرّد را از انسان گرفته و او را در همين عالم زنجير ميكند رها كرده، از اين وجود موهوم و مجازى و نيز از إضافاتى كه در خود مى‌بيند مجرّد شود، و در برابر أوامر و نواهى حضرت پروردگار و كلمات پيامبرأكرم و أئمّه عليهم‌الصّلوة‌والسّلام زانو زده و خود را عبد محض ببيند.

انسان اگر طوعاً تسليم نشود، كُرهاً تسليم خواهد شد

مى‌فرموند: ميزان، اطاعت و تسليم است، و خدا با كسى قوم و خويشى ندارد! كريمه: تِلْكَ الدَّارُ الاْءَخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لاَيُرِيدُونَ عُلُوًّا فِى الاْءَرْضِ وَ لاَ فَسَادًا وَ الْعَـقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ.[۱۲] ريشه تمام أوهام و تخيّلات باطل را سوزانده و تمام مراتب از عاقبت و حُسن مآب را براى پرهيزگاران إثبات ميكند. با أنانيّت و استكبار، راه بر كسى باز نخواهد شد بلكه بايد آن را در كوره مجاهدت و رياضت ذوب نمود؛ و إلّا طغيان و تعدّى از مقام عبوديّت مساوى با سقوط است گرچه سالك راه‌رفته‌اى باشد. مرحوم حدّاد مى‌فرمودند: انسان بايد طوعا تسليم شود و إلّا كرها تسليم خواهد شد.

آرى، اين دعواى استقلال و رؤيت نفس كه مانع از مشاهده جمال حضرت أحديّت مى‌شود را بايد در ميان شعله‌هاى آتش عشق و محبّت به حضرت پروردگار سوزاند و با عزّت و كرامت بر حضرت پروردگار وارد شد، و إلّا روزى آتش قهر و كبرياى حضرت حقّ اين پرده پندار را از مقابل ديدگان بصيرت كنار زده و انسان به عجز و فقر و نيستى خود اعتراف ميكند.

اين معنى را مرحوم شرف‌الدّين مجذوب‌تبريزى از علماء قرن يازدهم هجرى‌قمرى، در ضمن أبياتى خوش سروده‌است؛ نفس را كه دائما در صددخودنمايى بوده و با هزاران جلوه تجلّى ميكند، به «نى» تشبيه كرده كه با وجود اينكه تهى و توخالى است، ادّعاى هستى ميكند، تا اينكه چون آتشى در نيزار مى‌افتد «نى» به آتش ميگويد: اين چه آشوبى‌است كه بر پا نموده‌اى و غرض تو از سوزاندن من چيست؟ آتش ميگويد: سبب افروختن من، باطل‌كردن ادّعاى بى‌مبناى توست كه در قيد و بند أنانيّت خود همچنان گرفتارى؛ اينك اين خيال و توهّم پوچ تو را خاكستر مى‌كنم تا چشمت به حقيقت باز شود.

بايد هستى موهوم خويش را آتش زد

آتشى شب در نيستانى فتادسوخت چون عشقى كه در جانى فتاد
شعله تا سرگرم كار خويش شدهر نى‌اى شمع مزار خويش شد
نى به آتش گفت: كاين آشوب چيست؟مر تو را زين سوختن مطلوب چيست؟
گفت آتش: بى‌سبب نفروختمدعوى بى‌معنى‌ات را سوختم
زان كه مى‌گفتى: نى‌ام با صد نمودهمچنان در بند خود بودى كه بود
با چنين دعوا چرا اى كم‌عياربرگ خود مى‌ساختى هر نوبهار
مرد را دردى اگر باشد خوش‌استدرد بى‌دردى علاجش آتش است

بنده كوچك بودم، روزى در خدمت ايشان از منزل أحمديّه دولاب به منزل كسى مى‌رفتيم. نزديكى‌هاى خيابان عارف، يكدفعه رو كردند به حقير و فرمودند: آقاسيّدمحمّدصادق! بعضى از دوستان كه در طريق توحيد قدم مى‌گذارند، گاهى بيست يا سى‌سال است در اين راهند أمّا استفاده نمى‌برند و تكان نمى‌خورند. (عالم مثال خودشان را طىّ نمى‌كنند، چه برسد به عالم مثال كلّى و سپس عالم عقل.) علّتش اين است كه تسليم نيستند و دستورات را آنطور كه به ايشان گفته‌شده انجام‌نمى‌دهند. طلب خود را تقويت نكرده، موانع را از سر راه خود بر نمى‌دارند، و مراقبه ندارند. و خلاصه أمر، سلوك را به مثابه ديگر امور، سرسرى مى‌گيرند.

طلوع محبّت خداوند، لازم لاينفكّ مراقبه است

برخى از كسانى كه محضر مرحوم أنصارى يا مرحوم حدّاد را ادراك نموده

بودند گاهى مى‌گفتند: ما نماز شب مى‌خوانيم، ذكر مى‌گوئيم، همه دستورات را اطاعت مى‌كنيم، ولى محبّت خدا در دلمان طلوع نمى‌كند؛ چه بايد بكنيم؟ علاّمه والد مى‌فرمودند: محال‌است كه كسى مراقبه داشته باشد و محبّت خداوند در دلش نيايد؛ ولى بايد مراقبه كامل باشد، و نماز شب و ذكر و سائر دستورات را به همان نحو كه دستور داده شده بجا آورد.

نوشتار مرتبط

روایاتی درباره ضرورت رجوع به استاد سلوکی

پانویس

۱. ديوان‌حافظ، ص ۱۶۵، غزل ۳۶۸.

۲. رساله سيروسلوك‌منسوب‌به‌بحرالعلوم، ص ۱۲۷ و ۱۲۸.

۳. شيخ سعيدالدّين‌فرغانى در شرح تائيّه كبرى ميفرمايد:

‎والّذى نُشاهِدُهُ مِن بَعضِ مَن ظُنَّ أنّه مِنَ السّالكينَ العارِفينَ، مُعجِبًا بِنَفسهِ مُدَّعيًا بِوَهمِه أنّهُ ذاقَ و شَرِبَ شَرابًا مِنَ الشُّهودِ وَ لَم‌يشُمَّ رآئحةً و لا ذاقَ قطرةً مِنهُ، و مُظهِرًا عِرفانًا كسبيًّا ظَنَّه كشفيًّا شُهوديًّا، و مُوَحِّدًا ناقِصًا يَخالُ الإباحة توحيدًا و الزَّندَقةَ مَعرِفَةً حَقيقيّةً حتّى ظَنَّ بَعضُهُم و ادَّعَى أنّهُ مَهدىٌّ ]عَلَيه السَّلام] أو عيسى ]على نَبِيِّناوءَالِهِ‌وَعَليهِمُ‌الصَّلاةُ والسَّلامُ] أو قُطْبٌ أو بَدَلٌ أو نَحوُ ذلك. و جميعُ ذلكَ مِن نتآئِجِ السُّلوكِ بِنَفسهِ مِن غيرِ شَيخٍ مُرشِدٍ، و الظَنِّ بِأنَّ الخلقَ و الرّياضَةَ والاشتِغالَ بالذِّكرِ بِشَهوةِ النَّفسِ وإرادتِها و اختيارِها نافِعٌ أو موصِلٌ إلى حَضرَةٍ مِن حَضَراتِ الحَقِّ تَعالى.

و جَلَّ جَنابُ الحقَّ عَن أن يَكونَ مَوردًا لِكُلِّ واردٍ، أو يَطَّلِعَ عَليهِ إلاّ واحِدٌ بَعدَ واحِدٍ؛ ÿ يَعنى واحدًا فى نَفسِه بفَنآءِ أوصافِهِ عَنهُ، «بَعدَ واحدٍ» يعنى على مُتابَعةِ واحدٍ لايقعُ قَدَمًا فى سَيرِهِ إلاّ بَعدَهُ و بِمُتابَعةِ قَدَمِه. فَكان دآءُ السّالِكِ بِنفسِه من حَيثُ دَوآئِهِ، و حَتفُهُ فى عَينِ عِلاجِه؛ أعاذَنا اللَهُ و سآئرَ الصّادِقينَ مِن شُرورِ أنفُسِنا و ظُنونِها المُردِئَةِ و أوهامِها المُطغيةِ، ءامينَ رَبَّ العالَمينَ. û(منتهى‌المدارك، ج ۱، ص ۱۸۶)

۴. ديوان‌حافظ، ص ۶۴، غزل ۱۴۰.

۵. التّحصين‌وصفات‌العارفين، ص ۲۵.

۶. ديوان‌حافظ، ص ۱۵۱، غزل ۳۳۶.

۷. ديوان‌حافظ، ص ۱۲۵، غزل ۲۸۰.

۸. مثنوى أسرارالشّهود، ص ۱۰۶.

۹. رساله‌سيروسلوك‌منسوب‌به‌بحرالعلوم، ص ۱۸۶.

۱۰. رساله‌سيروسلوك‌منسوب‌به‌بحرالعلوم، ص ۱۸۶.

۱۱. ديوان‌حافظ، ص ۲۱۷، غزل ۴۷۵.

۱۲. آيه ۸۳، از سوره ۲۸: القصص: «ما سراى آخرت را براى كسانى قرار مى‌دهيم كه نه إراده علوّ و برترى‌جوئى در زمين دارند و نه خواهان فسادند.»