کانال تلگرام نورمجرد

تبلیغ

تغییر عنوان از: مرثیه خوانی
مربوط به دسته های:
سیره عبادی - روضه و عزاداری و منبر -

مرحوم علامه طهرانی بر طلاّب واجب می دانستند كه در أيّام تبليغ از همان أوّلين سال ملبّس‌شدن به لباس مقدّس رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله و توانائى‌يافتن براى تبليغ، شدّ رحال كرده بار سفر ببندند و در بلاد دور و نزديك متفرّق شوند و به نشر آثار و ميراث أهل‌بيت عليهم‌السّلام بپردازند و مهمترين أمرى كه رعايت آن را ضرورى دانسته و آن را ركن و أساس و بنيان هر عبادتى مى‌شمردند، كيمياى إخلاص مى‌باشد. أهل منبر بايد خود و عمل خود را براى خدا خالص كنند، چه اينكه اگر كلامى به دل مى‌نشيند و در جان مخاطب أثر و نشانى از خود بجاى مى‌گذارد و او را به سوى خدا و عوالم ربوبى سوق مى‌دهد، همه از يُمن گوهر ناياب إخلاص است.

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجرد صفحه ۱۸۷ تا ۲۱۳

فهرست
  • ↓۱- تبليغ
  • ↓۲- مقام و منزلت سفيران توحيد و مبلّغان علوم و معارف اسلام
  • ↓۳- روايت رسول‌اكرم صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله در ارزش تبليغ
  • ↓۴- زمان تبليغ
  • ↓۵- وجوب تبليغ بر طلاّب از اوّلين سال ملبّس‌شدن و فوائد آن
  • ↓۶- توصيه‌هائى به أهل منبر
  • ↓۷- اثرگذارى كلام بر مخاطب به يُمن گوهراخلاص
  • ↓۸- در نظر نداشتن جهات مادّى در امر تبليغ
  • ↓۹- رعايت وقار و ادب جلوس در منبر
  • ↓۱۰- اهل منبر بایستی اهل عمل باشد
  • ↓۱۱- لزوم جامعيّت و غناى علمى منبر
  • ↓۱۲- اتقان و استحكام مطالب منبر
  • ↓۱۳- رعايت مناسبت ايّام
  • ↓۱۴- حرمت تضعيف حكومت اسلام و ولايت‌فقيه
  • ↓۱۵- اهتمام به مرثيه‌خوانى و ذكر مصيبت در منابر
  • ↓۱۶- مجلس روضه اهل‌بيت عليهم‌السّلام مهبط فرشتگان الهى است
  • ↓۱۷- روضه، بركت و نور منبر است
  • ↓۱۸- لزوم استفاده از اشعار وزين و متين
  • ↓۱۹- عظمت و علوّ مقام علمى معرفتى مرحوم علاّمه طهرانی
  • ↓۲۰- حديث شريفى درباره علم
  • ↓۲۱- پانویس

تبليغ

بعد از نبىّ مكرّم إسلام و أئمّه طاهرين صلوات‌اللـه‌عليهم‌أجمعين بخصوص در زمان غيبت حضرت حجّه‌بن‌الحسن‌العسكرى عجّل‌اللـه‌تعالى فرجه‌الشّريف، اين شاگردان و تربيت‌يافتگان مكتب توحيدى حضرات معصومين عليهم‌السّلام هستند كه لواى هدايت و ارشاد و دستگيرى از خلق و تبليغ رسالات حضرت حقّ را بر دوش خود حمل مى‌كنند.در مقام تبشير و إنذار گاهى آيات رحمت را تلاوت كرده و مؤمنين را به وعده بهشت و جوار قرب خدا و وصول به منبع حقيقت دلشاد مى‌سازند و گاهى آيات عذاب و انتقام را بر گناهگاران و سركشان عنود و لجوج خوانده و آنان را از عذاب دوزخ و گرفتارشدن در حبل انتقام إنذارمى‌دهند و برحذر مى‌دارند.

از آيات مغفرت و آمرزش كه از چشمه رحمت پروردگار جارى‌شده‌است مرهمى مى‌سازند و بر دل‌هاى مجروح از وسوسه‌هاى شيطان و خسته و گرفتار در گرداب نفس و هواجس آن مى‌گذارند.

نويد حضرت حقّ به: قُلْ يَـعِبَادِىَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لاَ تَقْنَطُوا مِن رَحْمَةِ اللَهِ إِنَّ اللَهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ[۱]را به گوش جان آنان مى‌رسانند و دل‌ها را به خدا پيوند مى‌زنند. گرفتاران در دام هوى‌وهوس و غرور و استكبار را كه جز ظاهرى از حيات دنيا نمى‌دانند و تنها مشغول به تمتّع از حسّ و إعمال غريزه هستند و قدمى از عالم طبع و مادّه فراتر نگذاشته‌اند، به فنا و زوال و خرابى دنيا و اهل آن هشدار داده، به آيات: كَمْ تَرَكُوا مِن جَنَّـتٍ وَ عُيُونٍ * وَ زُرُوعٍ وَ مَقَامٍ كَرِيمٍ * وَ نَعْمَةٍ كَانُوا فِيهَا فَـكِهِينَ * كَذَلِكَ وَ أَوْرَثْنَـهَا قَوْمًا ءَاخَرِينَ * فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَآءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا كَانُوا مُنظَرِينَ[۲]بيدار مى‌سازند.

مقام و منزلت سفيران توحيد و مبلّغان علوم و معارف اسلام

اين سفيران توحيد و مبلّغان علوم و معارف إسلام كه در إبلاغ و تبليغ اين رسالت بزرگ كوتاهى ننموده و خسته نشدند و محروميّت‌ها و مقابله انسان‌هاى جاهل را تحمّل نموده و صبر و پايدارى نشان دادند و بر اذيّت و آزار و استهزاء مردمان متكبّر و مغرور و سفيه شكيبا بودند و كريمانه از آنها گذشتند، در قيامت مقامى بس ارجمند و رفيع دارند و طعم شيرين اين صبر جميل و ايثار و فداكارى را مى‌چشند؛ هَنيئًا لِأرْبابِ النَّعيمِ نَعِيمُهُم.

روايت رسول‌اكرم صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله در ارزش تبليغ

در مشكوه‌الأنوار از رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم نقل ميكند كه فرمودند: أَلاَ أُحَدِّثُكُمْ عَنْ أَقْوَامٍ لَيْسُوا بِأَنْبِيآءَ وَ لاَ شُهَدآءَ، يَغْبِطُهُمْ يَوْمَ الْقِيَمَةِ الْأَنبيآءُ وَ الشُّهَدآءُ بِمَنازِلِهِمْ مِنَ اللَهِ، عَلَى مَنابِرَ مِنْ نورٍ؟! قيلَ: مَنْ هُمْ يا رَسولَ‌اللَهِ؟

قَالَ: هُمُ الَّذِينَ يُحَبِّبونَ عِبادَاللَهِ إلَى اللَهِ وَ يُحَبِّبونَ اللَهَ إلَى عِبادِهِ. قُلنا: هَذا حَبَّبوا اللَهَ إلَى عِبادِهِ، فَكَيفَ يُحَبِّبونَ عِبادَاللَهِ إلَى اللَهِ؟ قَالَ: يَأْمُرونَهُمْ بِما يُحِبُّ اللَهُ وَ يَنْهَوْنَهُمْ عَمّا يَكْرَهُ اللَهُ، فَإذا أَطاعوهُمْ أَحَبَّهُمُ اللَهُ.[۳]

«آيا سخن نگويم براى شما در وصف مردانى كه نه از پيامبران مى‌باشند و نه از شهداء، امّا در روز قيامت پيامبران و شهداء بر جايگاه آنان و نزديكيشان به خداوند، در حالى كه بر فراز منبرهايى از نور تكيه‌زده‌اند، غبطه مى‌خورند؟!

گفته شد: اى رسول‌خدا! ايشان چه كسانى هستند؟

رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم فرمودند: ايشان كسانى هستند كه بندگان خدا را محبوب درگاه خدا مى‌كنند و خدا را محبوب بندگان!

عرض كرديم: (اى رسول‌خدا!) محبوب‌كردن خدا نزد بندگان (بذكر آيات حسن او و تذكّر نعم و آلاء حضرت حقّ) برايمان معلوم است، امّا اين مردان چگونه بندگان خدا را محبوب او مى‌گردانند ؟

حضرت فرمودند: آنها را به آنچه مورد محبّت خداست امر نموده و از آنچه خدا كراهت دارد نهى‌مى‌كنند، پس زمانى كه مردم امرونهى آنان را پذيرفتند و اطاعت‌كردند، خدا ايشان را دوست مى‌دارد.»

از آنجا كه رسالت تبليغ امرى خطير و عظيم مى‌باشد، چرا كه با تبليغ است كه علوم و فرهنگ تشيّع توسعه يافته و زيربناى اعتقادى و فكرى نوجوانان و جوانان پايه‌گذارى مى‌شود و جامعه از انحراف و خطر سقوط و انحطاط اخلاقى مصون مى‌ماند، حضرت علاّمه والد معظّم روحى‌فداه نسبت به مبلّغين و زمان تبليغ و كميّت و كيفيّت آن رعايت شرائطى را لازم مى‌دانستند.

زمان تبليغ

ايشان علاوه بر اهتمام و تأكيد بسيار بر لزوم تبليغ و وعظ و خطابه ، زمان آن را براى طلاّبى كه هنوز از دروس خود فارغ نشده‌اند، امّا به مرحله‌اى از رشد و بالندگى و بلوغ علمى رسيده‌اند كه توان تبليغ معارف را دارند، فقط أيّام عزادارى و إقامه ماتم براى سيّد و سالار شهيدان حضرت سيّدالشّهداء عليه‌السّلام در دهه أوّل محرّم و أيّام سوگوارى رحلت جانسوز پيامبرأكرم صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم در دهه آخر صفرالخير و أيّام فاطميه در إقامه عزا بر شهادت صدّيقه كبرى حضرت فاطمه سلام‌اللـه‌عليها و نيز ماه مبارك رمضان مى‌دانستند كه در اين ايّام دروس رسمى حوزه تعطيل مى‌باشد؛ أمّا در سائر ايّام از سال بايد به تحصيل اشتغال داشته باشند.

امّا طلاّبى كه به مرتبه اجتهاد رسيده و صاحب قوّه استنباط شده و از دروس خود فارغ شده‌اند، چنانچه مقتضى تبليغ براى آنان وجود داشت، وعظ و خطابه در سائر أيّام سال براى آنان منعى ندارد.

وجوب تبليغ بر طلاّب از اوّلين سال ملبّس‌شدن و فوائد آن

مى‌فرمودند: بر طلاّب واجب است كه در أيّام تبليغ از همان أوّلين سال ملبّس‌شدن به لباس مقدّس رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله و توانائى‌يافتن براى تبليغ، شدّ رحال كرده بار سفر ببندند و در بلاد دور و نزديك متفرّق شوند و به نشر آثار و ميراث أهل‌بيت عليهم‌السّلام بپردازند و ألبتّه بر اين عمل دو فائده مترتّب مى‌شود:

أوّل اينكه: تبليغ و بيان معارف و أحكام وظيفه أهل علم است؛ چرا كه خداوند تبارك و تعالى در آيه نَفْر: فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَآئِفَةٌ[۴] علّت غايى براى نفر و كوچ را تفقّه در دين و إنذار و تبليغ قرار داده است. و نيز از امام محمّدباقر عليه‌السّلام روايت شده است كه حضرت فرمودند: زَكَوةُ الْعِلْمِ أَن تُعَلِّمَهُ عِبادَ اللَهِ.[۵] «زكاة علم، نشر و تعليم آن به بندگان خدا مى‌باشد.» و با انجام اين مهمّ، غرض از تفقّه در دين محقّق‌مى‌شود و رسالت پيغمبرأكرم و أئمّه‌طاهرين صلوات‌اللـه‌عليهم‌أجمعين استمرار مى‌يابد و چراغ فروزان دين فراسوى سالكان راه نجات و گمگشتگان وادى ضلالت روشن مى‌ماند.

و دوّم اينكه: آن طلبه‌اى كه به تبليغ مى‌رود قوّه نطق و بيان او رشد كرده و توان ايراد خطبه و سخنرانى در او بالا مى‌رود، تا آنجا كه در آينده چون به مرحله رشد و شكوفائى در علم مى‌رسد قادرخواهدبود كه وظيفه خود را در ايصال معارف به مردم بهتر و مفيدتر انجام دهد؛ امّا اگر تبليغ را در سنين جوانى ترك كرد و نرفت، در آينده به اين قدرت و توان دست‌نخواهديافت.

بر اين أساس به اطرافيان و نزديكان، خصوصا فرزندانشان تأكيد مى‌فرمودند كه به تبليغ برويد. حتّى يك سال كه حقير تازه ازدواج كرده بودم و هنوز چند روز بيشتر نگذشته بود و مصادف با أيّام تبليغ شد، فرمودند: حتماً بايد به تبليغ برويد. و بنده هم امر ايشان را اطاعت نموده و براى تبليغ به نقطه محروم و دورافتاده‌اى رفتم.

توصيه‌هائى به أهل منبر

حضرت علاّمه والد رضوان‌اللـه‌تعالى‌عليه أهل منبر و أصحاب تبليغ را به امورى توصيه و سفارش مى‌نمودند كه رعايت آنها سبب مى‌شود تا نتيجه مطلوب از آن بدست آمده و بذر علوم و معارف الهيّه در دل مردم شكوفا گردد، تا بتوانند طعم شيرين ميوه ايمان را با جان و روح خود ذوق كنند.

اثرگذارى كلام بر مخاطب به يُمن گوهراخلاص

اوّل: مهمترين أمرى كه رعايت آن را ضرورى دانسته و آن را ركن و أساس و بنيان هر عبادتى مى‌شمردند، كيمياى إخلاص مى‌باشد. أهل منبر بايد خود و عمل خود را براى خدا خالص كنند، چه اينكه اگر كلامى به دل مى‌نشيند و در جان مخاطب أثر و نشانى از خود بجاى مى‌گذارد و او را به سوى خدا و عوالم ربوبى سوق مى‌دهد، همه از يُمن گوهر ناياب إخلاص است.

بايد ضمير و سرّ خود را از حظوظ دنيوى فارغ كرده و تنها حضرت حقّ را غايت براى أعمال خود قرار دهند و أبدا به جهات مادّى و أعراض دنيوى و زخارف و متاع و اعتبارات موهوم عالم غرور توجّهى نكنند؛ چرا كه اگر داعى و انگيزه از منبر، كسب شهرت يا أخذ و دريافت وجهى باشد، اين منبر مفيد نخواهد بود و چه‌بسا نتيجه عكس دهد؛ زيرا إذا طابَتِ العُيُونُ طابَتِ الأنهارُ. «نهرها زمانى پاك و طيّب مى‌شود كه سرچشمه‌ها پاك و طاهر گردد.» از حضرت رسول‌أكرم صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم روايت‌شده‌است كه فرمودند: إنَّما الْأَعْمالُ بِالنّيّاتِ وَ لِكُلِّ امْرِئٍ ما نَوَى؛ فَمَنْ كانَتْ هِجْرَتُهُ إلَى اللَهِ وَ رَسُولِهِ فَهِجْرَتُهُ إلَى اللَهِ وَ رَسُولِهِ. وَ مَنْ كانَتْ هِجْرَتُهُ إلَى دُنْيا يُصيبُها أوِ امْرَأَةٍ يَتَزَوَّجُها، فَهِجْرَتُهُ إلَى ما هاجَرَ إلَيْهِ.[۶]

«ارزش أعمال فقط به نيّت‌هاست و بهره هر انسانى همانست كه در نيّت آورده‌است؛ پس هر كس هجرت او به سوى خدا و رسول‌خدا بوده‌است، هجرتش به سوى خدا و رسول‌خدا است. و هر كس كه هجرتش به سوى دنيايى‌است كه بدان برسد يا زنى كه وى را به نكاح خود درآورد، پس هجرت او به سوى همان خواهد بود.»

در نظر نداشتن جهات مادّى در امر تبليغ

مى‌فرمودند: روزىِ طلبه را خداى رزّاق ضمانت كرده‌است. اگر انسان يقين خود را قوى كند و قناعت را پيشه خود سازد و به وظيفه‌اش عمل كند خواهد ديد كه چگونه خداوند او را در سايه عنايت و مهر خود گرفته و از خزانه غيب و رحمت بى‌منتهايش روزى او را مى‌رساند.

فلذا اگر براى مجالس متعدّدى از او دعوت شد، در مقام ترجيح و انتخاب، بايد جهات معنوى را بر جهات مادّى مقدّم بدارد؛ به فرض اگر در يكى از مجالس وجهى پرداخت نمى‌شود ولى افراد مشتاق بيشترى كه تشنه معارف هستند در آن مجلس حضور مى‌يابند، و مجلس دوّم فاقد اين مزيّت است ولى وجهى در آن پرداخت مى‌شود، بايد همان مجلس أوّل را اختيار كند. مى‌فرمودند: گرفتن وجه مانعى ندارد ولى به عنوان هديّه، نه در إزاى منبر و بيان مطالب؛ زيرا برخى از مطالب كه بر فراز منبر گفته‌مى‌شود، تبليغ و تعليم آن بر گوينده و تعلّم آن بر مستمع واجب است و از اين جهت دريافت وجه در قبال آن خلاف احتياط است.

مرحوم آقاى مجتهدى نقل مى‌كردند كه بعضى از أعاظم أهل منبر براى اين كه وجهى را كه در قبال منبر دريافت مى‌كنند، تصحيح نمايند و از طرفى رعايت احتياط را كرده باشند مى‌گفتند: ما تا پاى منبر در ازاى مبلغى كه داده مى‌شود مى‌رويم ولى بالاى منبر براى خدا صحبت مى‌كنيم!

حضرت علاّمه والد رضوان اللـه عليه مى‌فرمودند: اين طريق صحيح نيست، انسان بايد همه را حتّى اياب و ذهاب را براى خدا انجام دهد و البتّه روزى طلبه را خدا مى‌رساند.

رعايت وقار و ادب جلوس در منبر

دوّم: يكى ديگر از امورى كه حضرت والد بدان سفارش مى‌نمودند، رعايت وقار و ادب جلوس و كلام در منبر بود. حضرت امام صادق عليه‌السّلام در نامه خود به شيعيان مى‌فرمايند: عَلَيْكُمْ بِالدَّعَةِ وَ الْوَقارِ وَ السَّكِينَةِ وَ عَلَيْكُمْ بِالْحَيآءِ وَ التَّنَزُّهِ عَمَّا تَنَزَّهَ عَنْهُ الصّالِحُونَ قَبْلَكُمْ.[۷] «بر شما باد به طمأنينه و وقار و آرامش، و بر شما باد به حياء و پاك‌نگاهداشتن خود از آنچه صالحين پيش از شما از آن اجتناب مى‌ورزيدند.»

منبر يك كرسى إلهى است كه رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم آن را تنها براى بيان علوم و معارف حقّه وضع نمودند و از آثار آن حضرت مى‌باشد؛ بنابراين شرافت و نورانيّت حقيقت و ملكوت منبر تابع واضع آن مى‌باشد.

منبر تداعى‌گر رسول‌خدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم و دوران رسالت آن حضرت‌است، روزگارى كه آفتاب رسالت بر فراز آن مى‌نشست و زنگار شرك و أخلاق ذميمه را از دل‌ها مى‌زدود و نفحه حيات‌بخش توحيد را در دل و جان و سرّ آنان مى‌دميد.

منبر تداعى‌گر حضرت أميرالمؤمنين علىّ‌بن‌أبى طالب عليه‌السّلام است، هنوز مسجد كوفه آن درر شاهوارى را كه أمواج درياى علم او به ساحل و كناره مى‌آورد در گنجينه خود دارد.

فلذا منبر از آثار و شعائر مختصّه إسلام است كه حفظ آن واجب و رعايت أدب آن أمرى ضرورى است.

حضرت علاّمه والد روحى‌فداه مى‌فرمودند: منبر حرمت و احترام بسيارى دارد و جايگاه إنذار و تبشير و بيان معارف شريعت است. لذا شخصى كه بر فراز آن قرار مى‌گيرد بايد با كمال وقار و آرامش و طمأنينه باشد و از تكان‌دادن زياد و بى‌جهت دست اجتناب كند. مراقب آراستگى ظاهر خود باشد و عبا از دوش او نيفتد. حتّى‌المقدور در طول منبر دو زانو بنشيند و پاى خود را از پله منبر آويزان نكند.

حضرت والد معظّم با وجود اين كه منبرهاى طولانى مى‌رفتند، همواره با حالت تواضع و أدب و دو زانو روى منبر مى‌نشستند. منبرى بايد أدب كلام را رعايت كرده و آثار وقار و متانت در گفتارش واضح و آشكار باشد؛ از استعمال تعابير سبك اجتناب ورزد، أسماء مبارك أهل‌بيت عليهم‌السّلام را با كمال أدب و همراه با ألقاب و كلمات تعظيم كه بر جلالت قدر و عظمت آنان دلالت دارد بر زبان جارى كند و در حقّ ايشان ضمائر را بصورت جمع بكار ببرد؛ مثلاً نگويد: على چنين گفت، على چنين كرد، بلكه بگويد: حضرت أميرالمؤمنين عليه‌السّلام فرمودند، تشريف بردند و أمثال اين تعابير را بكار گيرد.

اهل منبر بایستی اهل عمل باشد

سوّم: عمل به گفتار است، همانطور كه حضرت امام صادق عليه‌السّلام مى‌فرمايند: إنَّ الْعَالِمَ إذا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ كَما يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفا.[۸]«اگر عالم به علم خود عمل نكند، پند و موعظه وى از دلها فرو ريزد، چنانكه باران از سنگهاى صاف و محكم فرو مى‌ريزد.»

منبرى خود بايد أهل عمل باشد تا كلام او در مخاطبين أثر كند، زيرا بين عمل واعظ به وعظ خود و تأثير گذارى كلامش، نسبتى مستقيم برقراراست.

بنابراين به هر مقدار كه به گفتار خود عامل باشد به همان ميزان تأثير خواهد گذاشت؛ مثلا اگر سفارش به نماز شب ميكند خود او نيز بايد أهل نماز شب باشد و سحرگاهان پهلوى خود را براى عبادت و خلوت و انس با حضرت پروردگار از بستر تهى كند.

هر كو نكاشت مهر و ز خوبى گلى نچيددر رهگذار باد نگهبان لاله بود[۹]

لزوم جامعيّت و غناى علمى منبر

چهارم: منبر بايد جامع و مفيد باشد؛ يعنى آنچنان از علوم و معارف حقّه غنى باشد كه مستمعين از عمرشان بهره ببرند. اگر پاى منبر هزار نفر نشسته‌اند، انسان بايد حساب اين هزار ساعت از عمر مستمعين را بكند و حقّ آنها را أدا نمايد؛ بنابراين منبرى بايد در انتخاب مطلب از خود ذوق و سليقه نشان داده و معارف إلهيّه ناگفته را كه در نوع نگرش مردم به عالم طبع و ماوراى آن تأثير دارد و بر أساس آن، حركت و سير خود بسوى حضرت معبود را تنظيم مى‌كنند، با علم و هنر بيان خود، تبيين نموده و أذهان آنها را رشد دهد.

بنابراين در منبر بايد معارف حقيقيّه، فضائل و مناقب أهل‌بيت عليهم‌السّلام، مسائل شرعى كه مردم در عبادات و معاملات خود بدان نيازمند هستند و نيز مواعظ و اندرزهاى اخلاقى بيان شود.

مى‌فرمودند: موعظه و اندرز بايد تكرار شود؛ وَ ذَكِّرْ فَإنَّ الذِّكْرَى تَنفَعُ الْمُؤْمِنِينَ.[۱۰] و من چقدر دوست دارم كه افراد بالاى منبر بروند و موعظه كنند و من گوش دهم.

نبايد به بهانه تكرارى‌بودن مطالب أخلاقى آنها را رها نمود. دل و جان انسان هميشه محتاج موعظه‌شنيدن است و بدون آن زنگار معاصى و زخارف دنيا از دلها زدوده نمى‌شد؛ چنانكه أميرالمؤمنين عليه‌السّلام مى‌فرمايند: الْمَواعِظُ صِقالُ النُّفوسِ وَ جِلآءُ الْقُلوبِ.[۱۱] «موعظه‌ها صيقل‌دهنده نفوس و جلا بخشنده قلوب هستند.»

اتقان و استحكام مطالب منبر

پنجم: إتقان و استحكام مطالب؛ مطالبى كه بيان مى‌شود بايد همه مستند باشد. آيات و روايات و حكايات و نقل‌قول‌ها همه بر أساس يقين و با مراجعه به مصادر آنها باشد. معارفى كه گفته مى‌شود دقيق و صحيح و از كتب بزرگان استخراج شود، خصوصا مطالبى كه انسان حيات اخروى خود را بر پايه آن بنا ميكند.

بر صحّت قراءت قرآن در منبر بسيار تأكيد داشتند و خيلى قبيح مى‌دانستند كه طلبه و أهل‌علم قرآن را غلط بخواند، مى‌فرمودند: اگر آيه‌اى را مى‌خواهيد بخوانيد و در صحّت آن ترديد داريد عيبى ندارد كه از روى مصحف تلاوت كنيد.

رعايت مناسبت ايّام

ششم: رعايت مناسبت أيّام؛ مطالب منبر در أعياد و وفيات أئمّه‌هدى عليهم‌السّلام تنها در خصوص سيره و حيات آن امام معصوم عليه‌السّلام باشد و از مكارم أخلاق و معالى امور آن امام همام صحبت شود و حتّى از طرح و بيان مباحث عامّه و كلّى امامت صرف نظر شود؛ مثلاً در روز شهادت امام‌صادق عليه‌السّلام منبر بايد در خصوص فضائل و مناقب و بيان مجاهدتهاى آن حضرت در إحياء و تشييد أركان مذهب تشيّع و تحمّل ظلم‌ها و رنج‌هائى كه در اين جهت از دشمنان كشيدند باشد و اگر در موضوعات ديگرى صحبت شود حقّ آن حضرت أدا نشده‌است. آرى در منبرهايى كه در دهه‌ها به صورت متّصل برگزار مى‌شود بيان معارف به نحو مطلق بلامانع مى‌باشد.

در مورد روز هفتم ماه صفرالخير كه بنا بر قول أصحّ شهادت حضرت امام حسن‌مجتبى عليه‌السّلام با ولادت حضرت موسى‌بن‌جعفر عليهماالسّلام، مقارن مى‌شود، مى‌فرمودند: جانب شهادت و اقامه عزا بر عيد و ولادت مقدّم است، فلذا منبرى در آغاز، ذكرى از حضرت امام كاظم عليه‌السّلام به ميان آورده و ادامه منبر را به حضرت امام حسن عليه‌السّلام اختصاص دهد.

حرمت تضعيف حكومت اسلام و ولايت‌فقيه

هفتم: حرمت تضعيف حكومت إسلام؛ مى‌فرمودند: امروز پرچم إسلام به دست حضرت آيت‌اللـه خامنه‌اى مدّظلّه‌العالى مى‌باشد و هر كس ايشان را تضعيف كند إسلام را تضعيف كرده‌است و بر همين أساس عمده سعى و تلاش دشمنان إسلام بر تضعيف ايشان و تضعيف مسأله ولايت‌فقيه است.

وظيفه ما اين است كه مسأله ولايت‌فقيه را به طرز صحيح و متقن براى مردم بيان كرده و آنان را آگاه سازيم كه تنها راه نجات و برطرف‌شدن مشكلات و رسيدن به رشد و تعالى، اجراى كامل دستورات إسلام است. و اگر نقص و مشكلى در جامعه وجود دارد منشأ آن ولايت‌فقيه و إسلام نيست، بلكه ريشه در نقشه‌ها و دسيسه‌هاى أجانب و دشمنان إسلام يا كوتاهى خود مسلمين دارد.

مى‌فرمودند: هر عملى كه موجب تضعيف حكومت إسلام شود حرام است و انسان حقّ ندارد نقائص حكومت را بالاى منبر بگويد. اگر كسى از مسؤولين عمل خلافى انجام داد و بيان آن موجب تضعيف حكومت اسلام مى‌شود، بيان آن در منبر حرام است؛ و اگر كسى بگويد، با دشمنان إسلام در تضعيف إسلام و ولايت‌فقيه هم‌جهت شده‌است.

مى‌فرمودند: اگر عيب و ايرادى در نظام إسلامى مشاهده مى‌شود، بايد به مصادر امور و كسانى كه احتمال مى‌رود بتوانند آن را برطرف سازند گوشزد نمود و حقّ نداريد آن‌عيب را پخش كنيد.

بله، اگر مسأله‌اى خلاف شرع باشد و ممكن‌است مردم در أثر تبليغات و هياهو به آن مبتلا شده و از منهاج دين قويم منحرف شوند، مانند طرح استعمارى كاهش‌جمعيّت و وازكتومى و توبكتومى نمودن مردان و زنان و عقيم و نازا كردن آنان، مى‌توان آن را در منبر بيان كرد و خلاف‌شرع‌بودن و عواقب وخيم و ناگوار آن را براى جامعه مسلمين توضيح داد. ولى اين معنى را نيز خوب بايد تفهيم كرد كه اين مشكلات به حكومت إسلام برنمى‌گردد، بلكه در أثر سياست‌ها و توطئه‌هاى شيطانى دشمنان إسلام است كه چه‌بسا با واسطه‌هاى متعدّد اجرا و پياده مى‌شود، بگونه‌اى كه در نزد بسيارى حتّى گمان نمى‌رود كه اين امر، از نقشه‌هاى شوم و خانمان‌برانداز استعمار است.

مى‌فرمودند: اگر كسى در مجلسى حضور يافته باشد كه در آن از نظام اسلامى بدگوئى مى‌شود، اگر ميتواند دفاع كند واجب است دفاع نمايد وگرنه نشستن در آن مجلس جائز نيست.

بر همين أساس مى‌فرمودند: در اين زمان كه پرچم إسلام به دست رهبر معظّم انقلاب حضرت آيت‌اللـه خامنه‌اى حفظه‌اللـه‌تعالى بوده و ثقل رهبرى امّت اسلام بردوش ايشان است و با وجود اين همه مخالفين و دشمنانى كه دارند، بايد براى ايشان در منبرها دعا كرد. و علاوه بر آن در مظانّ استجابت دعا و دردل شب‌ها كه دعا مقرون به اجابت است براى ايشان دعا كنيد تا خداى تعالى معظّمٌ‌له را از خطرات ظاهريّه و باطنيّه و كيد و مكر دشمنان و مخالفين مصون بدارد و ايشان بتوانند در سايه عنايات و تأييد و نصرت پروردگار، حافظ أحكام إسلام باشند.

اهتمام به مرثيه‌خوانى و ذكر مصيبت در منابر

هشتم: مرثيه خوانى و ذكر مصيبت؛ حضرت امام رضا عليه‌السّلام مى‌فرمايند: مَنْ تَذَكَّرَ مُصابنَا وَ بَكَى لِما ارْتُكِبَ مِنّا كانَ مَعَنا فى دَرَجَتِنا يَوْمَ الْقِيَمَةِ. وَ مَنْ ذَكَّرَ بِمُصابِنا فَبَكَى وَ أَبْكَى لَمْ تَبْكِ عَيْنُهُ يَوْمَ تَبْكى الْعُيُونُ. وَ مَنْ جَلَسَ مَجْلِسًا يُحْيا فيهِ أَمْرُنا لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَموتُ الْقُلوُبُ.[۱۲]

«هر كس مصيبت ما را به ياد آورد و به جهت آنچه در حقّ ما روا داشته شده اشك بريزد، در روز قيامت همراه ما و در درجه ما خواهد بود. و هر كس مصيبت ما را به ياد ديگران آورد و خود بگريد و ديگران را بگرياند، چشم او در روزى كه ديدگان گريان‌است، نخواهد گريست. و هر كس در مجلسى بنشيند كه امر ما در آن إحياء ميگردد، قلبش در روزى كه قلب‌ها مى‌ميرد، نخواهد مرد.»

اى خرگه عزاى تو اين طارم كبودلبريزِ خون ز داغ تو پيمانه وجود
وى هر ستاره قطره خونى كه عِلوياندر ماتم تو ريخته از ديدگان فرود
گريه‌است بر تو هر چه نوازنده را نواستناله‌است بى‌تو هر چه سراينده را سرود
تنها نه خاكيان به عزاى تو اشك‌ريزماتم‌سراست بهر تو از غيب تا شهود
از خون كشتگان تو صحراى ماريهباغى و سنبلش همه گيسوى مشك‌سود
كى بر سنان تلاوت قرآن كند سرى ؟بيدار ملك كهف تويى ديگران رقود
نَشْگِفت اگر برند تو را سجده سروراناى داده سر به طاعت معبود در سجود
پايان سير بندگى آمد سجود توبرگير سر كه او همه خود شد وجود تو [۱۳]

إقامه عزا و سوگوارى و برتن‌نمودن جامه حزن و اندوه و قراءت شعر و مرثيه وسردادن گريه در مصيبت و رثاى أهل‌بيت عليهم‌السّلام خصوصا در مصيبت‌هاى جانكاه حضرت سيّدالشهداء عليه‌السّلام، از أفضل عباداتى‌است كه بدان ترغيب شده‌است؛ فلذا از دير بز دأب و سيره علماء و فقهاء و بزرگان از مدرّسين و أساتيد و أصحاب وعظ و منبر بر اين بوده‌است كه بعد از تدريس و بيان علوم و معارف إلهيّه و حِكَم و مواعظ أخلاقى، ذكر مصيبت نموده و روضه مى‌خواندند و سرشك غم مى‌فشاندند و بدين كار فخر مى‌نمودند و آن را منّتى و موهبتى از سوى خداوند بر خود مى‌دانستند.

مجلس روضه اهل‌بيت عليهم‌السّلام مهبط فرشتگان الهى است

مجلسى كه در آن روضه أهل‌بيت خوانده مى‌شود، مهبط أولياء و فرشتگان مقرّب إلهى‌است. ملائكه دوستدار اين مجالس مى‌باشند و هر كجا چنين مجلسى را ببينند، در آنجا هبوط كرده و أهل آن را در حلقه نور خود مى‌گيرند و آنجا را مطاف خويش مى‌سازند. در اين مجالس‌است كه غاليه حوريان بهشتى از مشك و عبير و ياس ولايت پرمى‌شود و آنجاست كه دل‌ها از جام كوثر سيراب ميگردد و چراغ هدايت در قلوب، افروخته مى‌شود.

با اين همه اگر چه روضه‌خوانى سنّتى حسنه است، لكن آنگاه فضيلت دارد و به غايت خود مى‌رسد كه مطابق با موازين شرع و سيره خود أهل‌بيت عليهم‌السّلام بوده و از هر گونه بدعت و تحريف و غلوّ و خرافات بركنار باشد، و خداى نكرده بگونه‌اى نباشد كه به عصمت و جلالت و عظمت شأن خاندان رسالت لطمه زده و موجب وهن شعائر دينى شود.

روضه، بركت و نور منبر است

بارى ! نور ملكوت روضه، مجالست با أولياء و اختران فروزان آسمان توحيد در حديقه‌هاى بهشت و بهره‌مندشدن از لذّت مصاحبت با أئمّه‌هدى عليهم‌السّلام است.

روى همين أساس، حضرت علاّمه والد رضوان‌اللـه‌تعالى‌عليه مى‌فرمودند: روز مصيبت و شهادت أئمّه عليهم‌السّلام روز تجديد حزن و غم و اندوه أهل‌بيت عليهم‌السّلام و شيعيان و مواليان آنان‌است، روز اشك و گريه است. و بايد خود منبرى بعد از سخنرانى روضه بخواند و مفصّل هم بخواند.

حقير يكبار در حضور ايشان منبر رفتم و بعد از بيان عرائض خود پنج دقيقه روضه خواندم. بعد از منبر، ايشان فرمودند: اين مقدار براى روضه و ذكر مصيبت كم‌است، بايد پانزده دقيقه روضه بخوانيد. و گاهى مى‌فرمودند: علاوه بر اين‌كه روضه مى‌خوانيد، نوحه‌خوانى كنيد و دم نيز بدهيد.

مى‌فرمودند: روضه را بايد با تكيه به صوت و حزين خواند و از مستمعين اشك گرفت. يكبار منبر رفته بودم و ايشان در آن مجلس تشريف نداشتند، بعدا از حقير پرسيدند: اشك هم گرفتيد ؟ عرض كردم: بله. فرمودند: از چه كسانى؟ از آنان كه زود گريه مى‌كنند و اشكشان جارى مى‌شود؟! اين فائده ندارد بلكه بايد طورى روضه بخوانيد كه افراد قسىّ‌القلب و سنگدل نيز اشك ماتم بريزند.

و بطور كلّى ايشان سخنرانى و منبر بدون روضه و ذكر توسّل را صحيح نمى‌دانستند و مى‌فرمودند: روضه، بركت و نور منبر است.

مى‌فرمودند: در بيان مصائب أهل‌بيت عليهم‌السّلام و ظلم و جورى كه از سوى دشمنان بر آنان وارد آمده، از كتب سيره و تاريخ و مقاتل معتبر استفاده كنيد، و تأكيد داشتند كه تاريخ بايد به شكل صحيح بيان شود، و به كتبى همچون ارشاد شيخ‌مفيد، لهوف سيّدابن‌طاووس، نفس‌المهموم و مقتل مقرّم سفارش مى‌نمودند. و اگر روضه‌اى خوانده مى‌شد كه در منابع معتبر نيامده بود، تذكّر مى‌دادند.

لزوم استفاده از اشعار وزين و متين

و نيز مى‌فرمودند: در روضه‌خوانى از مراثى و أشعارى استفاده كنيد كه داراى مضامين عالى و متناسب با شأن أهل‌بيت عليهم‌السّلام بوده و سبك نباشد. فلهذا أشعار و مراثى ديوان آيت‌اللـه غروى اصفهانى (مشهور به كمپانى)، شمع‌جمع فؤاد كرمانى و گنجيه‌الأسرار عمّان سامانى و تركيب‌بند معروف محتشم كاشانى و آتشكده‌نيّر و أمثال آن را دوست داشتند و به آنها ترغيب مى‌نمودند.

خود ايشان نيز در جاى جاى دوره علوم و معارف إسلام، با استفاده از همين نوع أشعار عالى و ناب و بيان مصائب أهل‌بيت عليهم‌السّلام، مطالب علمى و توحيدى را با شور و عشق ولائى آميخته‌اند و بالأخصّ در أواخر درسها و مجلسها، غالباً سخن را با نام مقدّس أهل‌بيت عليهم‌السّلام و ذكر مصائبشان پايان داده‌اند.

* * *

بارى، حضرت والد روحى‌فداه عالم و عارفى ربّانى و حكيمى إلهى بودند كه هم از نقطه نظر شهود و هم از نقطه نظر برهان در مرتبه عليا و بى‌بديل بودند، فقيهى نبيل و صمدانى كه با صفاى سرّ و اخلاص در عمل، أحكام نورانى إسلام را از مشرب شريعت و منبع حقيقت ذوق نموده و سپس آنها را در جداول قواعد و اصول استنباط جارى مى‌ساختند.

ايشان درياى نور و عرفان و ولايت بود كه بى‌دريغ دامن دل‌سوختگان طريق عشق و محبّت به مبدأ أعلى را از جواهر و لآلى فريده پرمى‌ساخت. خورشيد عالم تابى بود كه از مشرق عبوديّت در آسمان حقيقت طلوع نمود و عالم وجود را از أنوار علم و معرفت روشن ميكرد، و طالبان علوم و معارف حقّه را از بيداء جهالت و ضلالت رهايى مى‌بخشيد و تشنگان را از سبوى ولايت أميرالمؤمنين و أئمّه عليهم‌السّلام سيراب مى‌نمود

عالمى ربّانى كه شوريدگان وادى حيرت و جويندگان سبيل نجات از فروغ حسن روى او نور گرفته و به حرم أمن حضرت پروردگار هدايت مى‌شدند.

عظمت و علوّ مقام علمى معرفتى مرحوم علاّمه طهرانی

عاشقان جمال حضرت أحديّت در سايه عنايت و لطف ايشان تربيت يافته و آرام آرام از كأس كرامت ايشان ساغر وحدت مى‌گرفتند و از عالم جزئى و كثرات عبور كرده و حجاب ناسوت را كنار زده و با طلوع و ظهور أنوار توحيد از افق ضميرشان، مست و حيران بر آستان عبوديّت حضرت حقّ سر مى‌نهادند و اين گلبانگ سربلندى آنان بود كه در عالم وجود طنين مى‌انداخت. چه بگوييم درباره ايشان كه ساكنان بارگاه عالم قدس، او را علاّمه آيت‌اللـه مى‌خوانند![۱۴] و حضرت حاج سيّدهاشم حدّاد رضوان‌اللـه‌تعالى‌عليه ايشان را سيّدالطّائفتين مى‌دانند! و قلم آيات علم و عرفان، گوهرهاى درّ و مرواريد و ياقوت را در مدح ايشان به سلك تحرير در مى‌آورد، و همه به اتّفاق ايشان را مى‌ستايند؛ فسَلامٌ عَليهِ يَومَ وُلِدَ وَ يَومَ ماتَ وَ يَوْمَ يُبعثُ حيًّا.

در اينجا سخن از سيره و مقام و منزلت علمى فقيد علم و عرفان، حسنه دهر و نادره دوران، آيت عظماى إلهى حضرت علاّمه والد حاج سيّد محمّدحسين حسينى طهرانى أفاض‌اللَـهُ‌علَينامِن‌بركاتِ‌تُربَته‌القُدسيّة كه با غروب آن آفتاب حسن، هنوز قلوب ما در غم فراق ايشان محترق و جريحه‌داراست به اتمام مى‌رسد و اين فصل از كتاب را با ذكر حديث شريفى خاتمه مى‌دهيم بحوله و قوّته و منّه و كرمه.

حديث شريفى درباره علم

شيخ در امالى خود از حضرت علىّ‌بن‌موسى‌الرّضا عليهماالسّلام از آباء گراميشان از حضرت أميرالمؤمنين عليه‌السّلام از حضرت رسول‌اللـه صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم روايت ميكند كه فرمودند:

طَلَبُ العِلمِ فَريضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسلِمٍ فَاطلُبُوا العِلمَ مِن مَظَآنِّهِ وَ اقْتَبِسُوهُ مِن أَهلِهِ فَإِنَّ تَعلِيمَهُ لِلَّهِ حَسَنَةٌ وَ طَلَبَهُ عِبادَةٌ وَ المُذاكَرَةَ بِهِ تَسبيحٌ وَ العَمَلَ بِهِ جِهادٌ وَ تَعلِيمَهُ مَن لاَ يَعلَمُهُ صَدَقَةٌ وَ بَذلَهُ لِأَهْلِهِ قُربَةٌ إلَى اللَهِ تَعَالَى لِأَنَّهُ مَعالِمُ الحَلالِ وَ الحَرامِ وَ مَنارُ سُبُلِ الجَنَّةِ وَ المونِسُ فِى الوَحْشَةِ وَ الصّاحِبُ فِى الغُربَةِ وَ الوَحدَةِ وَ المُحَدِّثُ فِى الخَلوَةِ وَ الدَّليلُ عَلَى السَّرّآءِ وَ الضَّرّآءِ وَ السِّلاحُ عَلَى الأَعدَآءِ وَ الزَّينُ عِندَ الأَخِلاّءِ.

يَرفَعُ اللَهُ بِهِ أَقوَامًا فَيَجعَلُهُمْ فِى الخَيرِ قادَةً تُقتَبَسُ ءَاثارُهُمْ وَ يُهتَدَى بِفِعالِهِم وَ يُنتَهَى إلَى رَأيِهِم وَ تَرغَبُ المَلَـئِكَةُ فِى خَلَّتِهِم وَ بِأَجنِحَتِهَا تَمسَحُهُم وَ فى صَلاتِها تُبارِكُ عَلَيهِم يَستَغفِرُ لَهُم كُلُّ رَطبٍ وَ يابِسٍ حَتَّى حِيتانُ البَحْرِ وَ هَوَآمُّهُ وَ سِبَاعُ البَرِّ وَ أَنعَامُهُ.

إِنَّ العِلمَ حَيَوةُ القُلوبِ مِنَ الجَهلِ وَ ضِيآءُ الأَبصَارِ مِنَ الظُّلمَةِ وَ قُوَّةُ الأَبدَانِ مِنَ الضَّعْفِ. يَبلُغُ بِالعَبدِ مَنازِلَ الأَخيَارِ وَ مَجالِسَ الأَبرَارِ وَ الدَّرَجاتِ العُلَى فِي الدُّنْيَا وَ الأَخِرَةِ. الذِّكرُ فِيهِ يَعدِلُ بِالصِّيَامِ وَ مُدارَسَتُهُ بِالقِيامِ. بِهِ يُطاعُ الرَّبُّ وَ يُعْبَدُ وَ بِهِ تُوصَلُ الأَرحَامُ وَ بِهِ يُعرَفُ الحَلالُ وَ الحَرامُ. العِلمُ إِمامُ العَمَلِ وَ العَمَلُ تَابِعُهُ يُلهِمُهُ السُّعَدَآءَ وَ يَحْرِمُهُ الأَشْقِيآءَ؛ فَطُوبَى لِمَن لَم يَحرِمهُ اللَهُ مِنهُ حَظَّه.[۱۵]

ترجمه حدیث

«طلب علم به هر مسلمانى واجب است، پس علم را در نزد كسانيكه گمان مى‌كنيد در نزد ايشان است بجوئيد و از أهلش آن را فرا بگيريد؛ زيرا تعليم

علم براى خداوند حسنه و طلب آن عبادت و گفتگو و بحث درباره آن تسبيح است و عمل به آن جهاد مى‌باشد، و آموختن آن به كسى كه نمى‌داند صدقه بوده و عطاكردن آن به أهلش موجب تقرّب به خداى متعال است؛ زيرا علم نشانه‌هاى حلال و حرام و علائم راه‌هاى بهشت است و أنيس و همنشين انسان در تنهائى و غربت و هم‌صحبت در خلوت و راهنماى در خوشيها و سختيها و سلاح بر دشمنان و زينت در نزد دوستان مى‌باشد.

خداوند به واسطه علم و دانش گروهى را بالا برده و ترفيع درجه مى‌دهد و ايشان را جلودار و پيشواى در خيرات قرار مى‌دهد كه ديگران از ايشان تبعيّت نموده و به واسطه كردار ايشان هدايت مى‌شوند و از رأى و نظر ايشان پيروى مى‌نمايند و ملائكه در دوستى و خلّت با ايشان رغبت نموده و بالهاى خود را برايشان مى‌كشند و در عبادت خود براى ايشان دعا كرده و در خواست بركت و زيادتى مى‌كنند . هر خشك و ترى براى اين عالمان استغفار ميكند حتّى ماهيان و جنبندگان موذى دريا و درندگان و چارپايان خشكى.

همانا علم، حيات دلها از نادانى و جهل و نورديدگان از تاريكى و ظلمت و مايه قوّت بدنها از سستى و ضعف است. بنده را به منزلگاه‌هاى أخيار و مجالس نيكان و درجات عاليه در دنيا و آخرت مى‌رساند و تكرار و يادآورى آن معادل روزه و مداومت بر خواندن آن معادل قيام در شب است. به واسطه آن پروردگار اطاعت شده و پرستيده ميگردد و به واسطه آن خويشاوندان به هم وصل شده و صله أرحام بجاآورده ميگردد و با آن حلال و حرام شناخته مى‌شود. علم جلودار عمل و عمل پيرو اوست. خداوند آن را به سعداء إلهام كرده و أشقياء را از آن محروم مى‌سازد؛ پس خوشا به حال كسى كه خداوند او را از حظّ و بهره‌اش از علم محروم ننموده است.»

غزلى از ديوان حافظ عليه‌الرحمة

اى قصّه بهشت ز كويت حكايتىشرح جمال حور ز رويت روايتى
أنفاس عيسى از لب لعلت لطيفه‌اىآب خِضر ز نوش لبانت كفايتى
كى عطرساى مجلس روحانيان شدىگل را اگر نه بوى تو كردى عنايتى
هر پاره از دل من وز غصّه قصّه‌اىهر سطرى از خصال تو و ز رحمت آيتى
در آرزوى خاك درِ يار سوختمياد آور اى صبا كه نكردى حمايتى
اى دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفتصد مايه داشتى و نكردى كفايتى
بوى دل كباب من آفاق را گرفتاين آتش درون بكند هم سرايتى
در آتش ار خيال رخش دست مى‌دهدساقى بيا كه نيست ز دوزخ شكايتى
دانى مراد حافظ از اين درد و غصّه چيست؟از تو كرشمه‌اى و ز خسرو عنايت [۱۶]

پانویس

۱. آيه ۵۳ از سوره ۳۹: الزّمر: «بگو اى بندگان من كه بر جان‌هاى خود إسراف كرده‌ايد، از رحمت خداوند نا اميد نباشيد؛ زيرا حقّا خداوند همه گناهان را مى‌آمرزد و حقّا تنها او آمرزنده و مهربان است.»

۲. آيات ۲۵ تا ۲۹، از سوره ۴۴: الدّخان: «چه بسيار باغها و چشمه‌هايى كه از خود به جاى گذاشتند و زراعتها و مكانهاى زيبا و با ارزش و آسايشى كه در آن غرق بودند. اينچنين بود و آنچه از ايشان به جاى ماند ميراث أقوام ديگرى قرار داديم، پس آسمان و زمين برايشان گريه ننمودند و ايشان مهلتى نيافتند.»

۳. مشكوه‌الأنوار، ص ۱۳۶ ؛ و با مختصر تفاوتى در بحارالأنوار، ج ۲، ص ۲۴، أبواب‌العلم، باب ۸، ح ۷۳؛ و روضه‌الواعظين، ج ۱، ص ۱۲ آمده است.

۴. قسمتى از آيه ۱۲۲، از سوره ۹: التّوبة.

۵. الكافى، ج ۱، كتاب فضل‌العلم، باب بذل‌العلم، ص ۴۱، ح ۳.

۶. مستدرك‌الوسآئل، ج ۱، أبواب مقدّمه‌العبادات، باب پنجم، ص ۹۰، ح ۵، از مصباح‌الشّريعة؛ و ج ۴، كتاب‌الصّلوة، أبواب‌النيّة، باب أوّل، ص ۱۳۱، ح ۳، از دعآئم‌الإسلام.

علاّمه والد رحمة‌اللـه‌عليه در معادشناسى، ج ۳، ص ۱۰۷ پس از نقل اين حديث مى‌فرمايند: «شهيد ثانى فرموده است: اين خبر از اصول إسلام و يكى از پايه‌هاى آن و اوّل ستون آنست. ـ تا آنكه گفته است: و سلف ما و جماعتى از تابعين آنها دوست داشتند كه مصنّفات خود را با اين حديث شروع كنند براى آنكه خواننده را بر حسن نيّت و تصحيح آن، و اهتمام و اعتناء به آن آگاه سازند.»

۷. بحارالأنوار، ج ۷۵، ص ۲۱۰ و ۲۱۱.

۸. الكافى، ج ۱، كتاب فضل‌العلم، باب استعمال‌العلم، ص ۴۴، ح ۳.

۹. ديوان‌حافظ، غزل ۲۴۹، ص ۱۱۰.

۱۰. آيه ۵۵، از سوره ۵۱: الذّاريات.

۱۱. غرر و درر آمدى، رقم ۱۰۲۲۲.

۱۲. بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۲۷۸، ح ۱؛ و أمالى صدوق، ص ۷۳، مجلس ۱۷، ح ۴.

۱۳. ديوان نيّر، ص ۲۰۵ و ۲۰۶.

۱۴. ايشان در آغاز از ملقّب‌شدن به ألقاب متعارفه همچون «آية‌اللـه» به شدّت تحاشى داشتند، ولى بعدها در رؤياى صادقه‌اى به ايشان امر نموده بودند كه نام خود را بر آثار مطبوع با لقب «علاّمه آية‌اللـه» درج نمايند و ايشان نيز از آن پس به اين امر رضايت دادند؛ رحمة‌اللـه‌عليه‌رحمهً‌واسعة.

۱۵. بحارالأنوار، ج ۱، ص ۱۷۱.

۱۶. ديوان‌حافظ، غزل ۴۵۷، ص ۲۰۹.