منبع: آیت نور صفحه ۱۴۴ تا ۱۴۸
حضرت علامه طهرانی (ره) از همان روزهاى نخست طلبگى در پى تحصيل كمال با استفاده از دو بال علم و عمل بودند، و به موازاتى كه به كسب مدارج علمى همّت مىگماشتند به تزكيه نفس و پرورش روح و عرفان عملى نيز اهمّيّت ميدادند. و در اين خطّ سير همانند بُعد علمى كه محضر اساتيد مختلفى را دريافتند در بعد عملى هم شخصيّتهاى فراوانى را ادراك نمودند. البتّه همانگونه كه شرط طريق است، به هر كسى سر تسليم نمىسپردند ولى از همه دلسوختگان راه خدا بهرهمند مىشدند.
در مدّت هفت سال طلبگى در حوزه مقدّسه قم، از محافل انس الهى نيز بىخبر نبودند. يكى از كسانى كه براى آقا جاذبه داشتند مرحوم آية الله حاج شيخ عبّاس طهرانى بودند، كه به گوشهاى از روابط خود با ايشان اينچنين اشاره مىكنند:«حضرت آية الله مرحوم حاج شيخ عبّاس طهرانى محمّدزاده قدّس الله نفسه ... مردى بزرگوار و خليق و مؤدّب به آداب شرعيّه و عالم بود. و براى دورى از أبناء دنيا در زمان شدّت كوران دوران پهلوى بزرگ در قم، به آخر شهر نزديك باغهاى انارى رفته و خانه ساخته، و در توسّلات به امام زمان عجّل الله تعالى فرجه و دعوت طلّاب قم و معاشران خود در تجنّب از آداب كفر و دورى از تمدّن ضالّه و مُضلّه غربيها داستانهاى شنيدنى داشت. بسيار مرد مبارز و صريح اللهجه بود و با فقيد سعيد رهبر كبير انقلاب اسلامى آية الله خمينى قدّس الله نفسه از نزديك دوست و صميمى، و كمال مراوده و آشنائى را داشتند.
حقير از محضر شريف آية الله طهرانى استفادهها بردم. و چندين سال كه در حوزه مباركه قم براى تحصيل مشرّف بودم بعضى از جمعهها در معيّت آقا سيّد ابراهيم (خسروشاهى) به محضر انورشان مىرسيديم و از مواعظ و نصائحشان مستفيض مىگشتيم.
ايشان داراى بعضى از حالات روحى بودند كه كاشف از نوعى اتّصال بود. ولى از طرفى دل دردهاى شديد و زخم معده كه ساليان متمادى در حقيقت ايشان را زمينگير كرده بود، و از طرفى ديگر محافظت بر أسرار، اجازه نميداد تا پرده از چهره برافكنند و حقائق را همچون حضرت علّامه طباطبائى و آية الله انصارى روشن سازند. خودشان ميفرمودند: من گوهرى در خرابه گير آوردهام، و راه پيدا كردنش را بلد نيستم.
روزى حقير از ايشان درباره توحيد أفعالى سؤال كردم، فرمودند: لب ببند! اين از أسرار است. اجمالًا بدان كه همه امور از جانب خداست.
رابطه استاد و شاگردى در ميان ما و ايشان برقرار نبود؛ امّا چون عالمى جليل و دلسوخته و دلخسته بود و در دعاهاى ندبه سوز خاصّى داشت، به محضرش مشرّف مىشديم. و حقّا هم او دريغ نمىفرمود؛ و بسيارى از مواعظ ايشان سرلوحه زندگى حقير تا اين زمان شده است ...
آية الله حاج شيخ عبّاس طهرانى حقير را مانند فرزند خود دوست داشت. همانطور كه از نامه ايشان به نجف اشرف در پاسخِ نامه حقير پيداست؛ و باب مراوده و مكاتبه ميان ما و ايشان بحمد الله و المنّه تا آخر عمر شريفشان باز بود. و حتّى پس از مراجعت حقير از نجف به طهران گهگاهى به محضرشان در قم و يا در طهران منزل مرحوم حاج ميرزا أبو القاسم عطّار مشرّف مىشدم و بهرمند مىگشتم.» [۱]