از عناصر پايه در سير و سلوك، رفقاء و إخوان فىاللـه هستند كه با سالك در منازل آخرت و اين راه پر فراز و نشيب مصاحبت و مرافقت دارند و به مقتضاى رُحَمَآءُ بَيْنَهُمْ بار يكديگر را كشيده تا به جوار قرب حضرت پروردگار رسيده و سرخوش از نعيم ولايت نداى الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِى هَدَانَا لِهَـذَا سر دهند.
نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی
منبع: نور مجرد صفحه ۶۲۳ تا ۶۳۳
و لذا در نصوص معرفتى به مؤاخات فى اللـه ترغيب كرده و آثار و خواصّ مترتّب بر آن را شمردهاند؛ حضرت رَسول اللـه صَلّىاللـهعليهوآلهوسلَّم مىفرمايند: مَا اسْتَفادَ امْرُؤٌ مُسْلِمٌ فآئِدَةً بَعْدَ فآئِدَةِ الْإسْلامِ مِثْلَ أَخٍ يَسْتَفيدُهُ فى اللَهِ.[۱] «پس از نعمت اسلام، هيچ فائده و بهرهاى به مانند برادرى كه در راه خدا از او بهره برده شود، روزى هيچ مسلمانى نشده است.» و حضرت أميرالمؤمنين عليهالسّلام در ضمن وصاياى خود در هنگام رحلت مىفرمايند: وَ ءَاخِ الاْءخوانَ فى اللَهِ.[۲]«اخوّت با اخوان فىاللـه را از دست مده و بر آن مداومت داشته باش.»
و حافظ عليهالرّحمةوالرّضوان در ديوان خود كه سلوكنامه عرفان حقيقىاست، از رفيق و إخوان فى اللـه تعبير به «كيمياى سعادت» ميكند و ميگويد:
دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم | كه كيمياى سعادت رفيق بود رفيق[۳] |
حضرت علاّمه والد قدّساللـهنفسهالزّكيّه سرعت سير را از آثار اخوّت فىاللـه مىدانستند و مىفرمودند: حركت و سير به سوى عالم توحيد مانند حركت درشكه به سوى مقصد است، گرچه درشكه با يك اسب هم حركت كرده و نهايةً به مقصد مىرسد، أمّا اگر تعداد اسبهايى كه درشكه را مىكشند زياد باشد درشكه زودتر به مقصد مىرسد و از رنج و خستگى اسبها نيز كاسته مىشود.
سفر إلىاللـه با رفقاى همدل نيز چنين است، سرعت سير را بالا برده و سالكان با خوشدلى و بدون ملال خاطر زودتر به عالم توحيد راه مىيابند. علاوه بر اينكه رفيق مايه طمأنينه و آرامش خاطر است.
رسول اكرم صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم مىفرمايند: إنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَسْكُنُ إلَى الْمُؤْمِنِ كَما يَسْكُنُ قَلْبُ الظَّمْـءَـانِ إلَى الْمآءِ الْبارِدِ.[۴]
«همچنانكه قلب انسان تشنهكام با آب سرد و گوارا آرام ميگردد، مؤمن نيز با انس با برادر مؤمن آرامش مىيابد.»
و حضرت امام صادق عليهالسّلام مىفرمايند: لِكُلِّ شَىْءٍ شَىْءٌ يَسْتَريحُ إلَيْهِ وَ إنَّ الْمُؤْمِنَ يَسْتَريحُ إلَى أَخيهِ الْمُؤْمِنِ، كَما يَسْتَريحُ الطَّيْرُ إلَى شَكْلِهِ؛ أَوَ ما رَأَيْتَ ذَلِكَ؟[۵]
«هر چيزى با چيزى آرامش مىيابد و احساس انس و راحتى مىنمايد ومؤمن با مؤمن آرام مىگيرد، چنانكه پرنده با همجنس خود آرام مىگيرد؛ آيا تا به حال اين امر را نديدهاى؟!»
علاوه بر اين بهرههاى معنوى در مجالست با رفقاى طريق، برادران فىاللـه نقائص را به يكديگر تذكّر مىدهند و ظرائف و دقائق آداب سلوك را به هم مىآموزند.
آرى، در اثر پيوند دلها، رفيق از كمالات معنوى رفيق بهرهمند شده و كم و كاستى يكديگر را جبران مىكنند و در درجات قرب به هم ملحق مىشوند و از اجتماع و اتّصال اين جوىها، نهرى عظيم و خروشان پديد مىآيد كه آلودگىها و بدىها را با خود مىبرد. صفا و زلالى آن مايه انبساط خاطر است و خروش آن، عشق و محبّت به خدا را در دل مىآورد.[۶]
رسول خدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم مىفرمايند: الْمُؤْمِنانِ كَاليَدَينِ يُغْسَلُ إحداهُما بِالاْءُخرَى؛ فَإذا رَزَقَكَ اللَهُ وُدَّ أَخيكَ فَاسْتَمْسِكْ بِمَوَدَّتِهِ.[۷] «دو مؤمن مانند دو دستند كه هر يكى به واسطه ديگرى از آلودگىها شستشو داده مىشود.
پس اگر خداوند محبّت و دوستى برادر مؤمنت را به تو روزى كرد، آن را محكم گرفته و از دست مده.»
امام محمّد باقر عليهالسّلام مىفرمايند:
إنَّ الْمُؤْمِنَيْنِ الْمُتَواخِيَيْنِ فىاللَهِ لَيَكونُ أَحَدُهُما فىالجَنَّةِ فَوْقَ الاْءَخَرِ بِدَرَجَةٍ فَيَقولُ: يارَبِّ إنَّ صاحِبى قَدْ كانَ يَأْمُرُنى بِطاعَتِكَ وَ يُثَبِّطُنى عَنْ مَعْصِيَتِكَ وَ يُرَغِّبُنى فيما عِنْدَكَ، فاجْمَعْ بَيْنى وَ بَيْنَهُ فى هَذِهِ الدَّرَجَةِ فَيَجْمَعُ اللَهُ بَيْنَهُما.[۸]
«يكى از دو مؤمنى كه با هم اخوّت فىاللـه داشتهاند، در بهشت در درجهاى بالاتر از ديگرى قرار مىگيرد و به خداوند عرض مىنمايد: پروردگارا برادر و همنشين من در دنيا مرا به طاعت تو امر مىنمود و از معصيتت باز مىداشت و به آنچه در نزد توست ترغيب ميكرد؛ پس مرا با او در اين درجهاى كه به من عطا نمودى، جمع نما. و خداوند آن دو را با هم جمع نموده و در يك درجه قرار مىدهد.»
البتّه اين اخوّت و رفاقت كه بر پايه محبّت به حضرت پروردگار و اشتراك در طريقت و مقصد است، حقوق و شرائطى دارد كه سالك بايد خود را ملزم به رعايت آنها كند و إلّا رشته ولايت بين او و رفقاى طريق گسسته و از كاروان عبوديّت جدا مىافتد و از بركات رفاقت فىاللـه محروم ميگردد.
اتّحاد قلوب و صفا و يكرنگى با رفقاى طريق و برحذربودن از نفاق و دوروئى در رفتار با آنان از مهمّترين حقوق مؤاخات است. و لذا از سالكان، تعبير به «إخوانالصّفا» مىكنند و اين مركّب اضافى كه مفيد حصر و تخصيص است دلالت دارد كه قيد «صفا» اين جماعت را از ديگران متمايز و مشخّص كرده است و اين وصف «صفا» أظهر أوصاف آنان است.
مىفرمودند: سابقا دراويش، از صبح كشكولها را به دوش مىگرفتند و در كوچه و بازار براى مردم أشعارى را در محبّت خدا و محبّت به شاه ولايت أميرالمؤمنين عليهالسّلام مىخواندند و مردم نيز در ازاى اين إظهار محبّت، وجهى را در كشكول آنان انداخته يا غذايى را به آنها مىدادند. شبهنگام اين دراويش در يكجا با هم اجتماع مىكردند و كشكولهايشان را روى هم ريخته و كسبشان را با يكديگر بطور مساوى تقسيم مىكردند و چنان أهل صفا و صميميّت بودند و حجاب دوئيّت از ميان آنان كنار رفته بود كه أبدا به ذهن آنان خطور نمىكرد كه كشكول چه كسى پر بود و كشكول كدام يك نصف يا خالى!
و نيز مىفرمودند: اين صفا و صميميّت نيز در تاريخ بعضى از طرّاران و راهزنان ديده مىشود كه مالى را كه از قافله زده و به يغما مىبردند را به نسبت مساوى با يكديگر تقسيم كرده و خودبينى نداشتند و به خاطر اين صفات خوبى كه در آنان بود نهايةً توفيق توبه يافته و از أهل هدايت و صلاح مىشدند.[۹]
مىفرمودند: رفقاى طريق نيز در كسب فيوضات معنوى و معارف چنين مىباشند؛ ما هر چه كسب كنيم بين دوستان تقسيم مىكنيم و هر كس بهره و نصيبى داشته باشد، به ديگران نيز مىرسد. وقتى قلبها يكى شد، هرچه در يكى از قلبها ريخته شد، در قلبهاى ديگرى نيز ريخته مىشود.
و از آنجا كه سلوك راه خدا منحصر در قومى با رنگ پوست و زبان خاصّى نيست بلكه نيازمند استعداد و دلى مملوّ از عشق و محبّت حضرت حقّ است، كرارا اين بيت حافظ را ترنّم مىكردند:
مرا عهدىاست با جانان كه تا جان در بدن دارم | هواداران كويش را چو جان خويشتن دارم[۱۰] |
و مىفرمودند: انسان بايد همه رفقاى طريق را دوست داشته باشد. رفقاى ما همه از خوبانند و فرقى بين آنها نيست و همچون دانههاى تسبيح مىباشند.[۱۱] و اگر كسى ما را دوست دارد، بايد رفقاى ما را نيز دوست بدارد. ما با همين رفقا نشست و برخاست داريم و اُنس مىگيريم. نمىشود كسى ما را قبول كند أمّا رفقاى ما را قبول نداشته باشد. همه در جهت محبّت و طلب لقاء حضرت پروردگار مشتركيم.
وَ اصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالغَدَوةِ وَ الْعَشِىِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَ لاَ تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَوةِ الدُّنْيَا.[۱۲]«نفس و جان خود را با كسانى كه در صبح و شام پروردگار خود را مىخوانند و او را مىجويند همراه نما و در همراهى با ايشان صبر و شكيبائى پيشه كن و از آنان به جهت طلب زينتهاى زندگانى دنيا چشم برندار.»
و همواره رفقاى خود را از هر گونه غيبت و استهزاء و تنافس در دنيا كه آتش حسد و بغض و كينه را روشن كرده و دژ محكم رفاقت را ويران ميكند، و بلكه از هرگونه بىادبى و كمپنداشتن رفقاى سلوكى، برحذر مىداشتند.
روزى رسول خدا صلّىاللـهعليهوآلهوسلّم فرمودند: دَبَّ إلَيْكُمْ دآءُ الاْءُمَمِ قَبْلَكُمْ: الْحَسَدُ وَ الْبَغْضآءُ؛ هى الْحالِقَةُ، حالِقَةُ الدّينِ لا حالِقَةُ الشَّعْرِ. وَالَّذى نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لاتَدْخُلوا الْجَنَّةَ حَتَّى تُؤْمِنوا وَ لاتُؤْمِنوا حَتَّى تَحآبّوا. أَفَلاأُنَبِّئُكُمْ بِشَىْءٍ إذا فَعَلْتُموهُ تَحابَبْتُمْ؟ أَفْشُوا السَّلامَ بَيْنَكُمْ![۱۳]
«بلا و مرض امم پيشين آرامآرام و مخفيانه به سوى شما آمده است: حسد و كينه و دشمنى؛ اين است تيغ برنده و ريشه كن كننده دين.
قسم به آنكس كه جان محمّد در دست اوست، در بهشت داخل نمىشويد مگر اينكه به درجه ايمان برسيد و به درجه ايمان نمىرسيد مگر اينكه يكديگر را دوست داشته باشيد. آيا خبر ندهم شما را به أمرى كه اگر به آن عمل كنيد محبّت در بين شما به وجود آمده و يكديگر را دوست خواهيد داشت؟ در ميان خود به همه سلام كنيد و از سلام كردن به كسى دريغ ننمائيد.»
از مهمترين حقوقى كه عيار صدق سالك را در رفاقت محك مىزند مواسات و ايثار در طريق إلى اللـه است؛ حضرت أميرالمؤمنين عليهالسّلام در وصيّت خود به حكيم و طبيب يونانى كه با مشاهده معجزات باهره از آن حضرت، إسلام آورد مىفرمايند:
وَءَامُرُكَ أَنْ تُواسىَ إخْوانَكَ الْمُطابِقينَ لَكَ عَلى تَصْديقِ مُحَمَّدٍ صَلَّىاللَـهُ عَلَيهِوَءَالِهِوَسَلَّمَ وَ تَصْديقى وَ الاِنْقيادِ لَهُ وَلى مِمّا رَزَقَكَ اللَهُ وَ فَضَّلَكَ عَلى مَن فَضَّلَكَ بِهِ مِنْهُم. تَسُدُّ فاقَتَهُمْ وَ تَجْبُرُ كَسْرَهُمْ وَ خَلَّتَهُمْ. وَ مَنْ كانَ مِنْهُمْ فى دَرَجَتِكَ فىالاْءيمانِ ساوَيْتَهُ فى مالِكَ بِنَفْسِكَ، وَ مَنْ كانَ مِنْهُمْ فاضِلاً عَلَيْكَ فى دينِكَ ءَاثَرْتَهُ بِمالِكَ على نَفْسِكَ، حَتَّى يَعْلَمَ اللَهُ مِنْكَ أَنَّ دينَهُ ءاثَرُ عِنْدَكَ مِنْ مالِكَ وَ أَنَّ أَوْلِيآءَهُ أكْرَمُ عَلَيْكَ مِنْ أَهْلِكَ وَ عيالِكَ.[۱۴]
«و تو را امر مىكنم با برادرانى كه با تو همعقيده و همجهت مىباشند مواسات كنى؛ برادرانى كه در تصديق به نبوّت حضرت محمّد صلّىاللـهعليه وآلهوسلّم و تصديق من و انقياد و فرمانبردارى نسبت به ما ـ كه خداوند روزى تو نموده و بدان تو را بر ديگران فضيلت بخشيده است ـ با تو همراه مىباشند. مشكلات و سختىهاى ايشان را بر طرف نما و نقائص و كمبودهاى آنها را جبران كن.
و هركس از ايشان كه از جهت ايمان همدرجه تو مىباشد، در برخوردارى از أموالت خود را با او مساوى قرار ده و هرقدر كه خودت از مالت بهره مىبرى، به او نيز به همان ميزان عطا كن. و هركدام از ايشان كه از جهت دين از تو برتر مىباشند، تو نيز بيش از آنچه براى خود استفاده نموده و بهره مىبرى، به ايشان عطا كن و آنان را بر خود ترجيح بده، تا خداوند ببيند كه ارزش دين او در نزد تو از ارزش مالت بيشتر است و أولياى او از أهل و عيالت بر تو گرامىتر مىباشند.»
حضرت علاّمه والد رضواناللـهتعالىعليه مىفرمودند: سالك در قضاى حوائج رفيق و زدودن گردوغبار غم از دل او، بايد مجاهده كند و با عشق بكوشد و از همه چيز خود بگذرد.
گاهى براى مواسات، صميميّت و يكرنگى رفقاى طريق به برخى از تلامذه مرحوم آيتاللـه أنصارى[۱۵] مثال مىزدند كه در فقر شديدى به سر مىبرده و از شدّت صفا و عشق و محبّتى كه نسبت به رفقاى طريق داشتهاست، در روزى كه رفقا ميهمان ايشان بودهاند، گهواره بچّه را شكسته به جاى هيزم در آتش مىسوزاند تا حقّ رفقاى سلوكى را أدا نموده باشد.
رفيق، معدّ و معين براى صعود به درجات قرب بوده و كيميايى است كه در أثر صحبت به تدريج مس وجود را مبدّل به زر ساخته و آدمى را به سعادت و سرمنزل مقصود مىرساند و بىبهرهبودن از چنين رفيقى موجب حرمان از آثار رفاقت و مصاحبت با او مىشود و افسوس و حسرت سختى را درپى خواهدداشت.
نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی
منبع: نور مجرد صفحه ۲۷۵ تا ۲۸۰
رابطه استاد و شاگردى رابطه خاصّىاست، استاد همواره در رتبه مافوق شاگرد بوده و بر او سيطره و احاطه دارد و شاگرد هميشه در رتبه مادون است و دائما از نفس استاد استفاضه كرده و بهره مىبرد. گرچه استاد نيز گاهى از نفوس شاگردان استفاده ميكند، مثل مجلس ذكرى كه چند شاگرد با استاد خود در آن به عشق خدا گرد هم آمده باشند، در چنين مجلسى استاد نيز از آن توجّه خاصّى كه به واسطه جمعيّت قلوب حاصل شده بهره مىبرد و در آن مجلس هر كس بقدر سعه و ظرفيّت خود استفاده ميكند؛ استاد به ميزان خود و شاگرد نيز به ميزان و مقدار خود. ولى اينگونه استفادهها محدود است و چنين نيست كه از نفس شاگرد به استاد چيزى إفاضه شود بلكه هميشه إفاضه از نفس استاد به شاگرد است.
اما در باب رفاقت استفادهها دوطرفه بوده و دو رفيق با هم سير مىكنند،گرچه يكى از ايشان كمى جلوتر باشد و يا تندتر برود و يا زودتر راه را آغاز كرده باشد. دو رفيق از يكديگر دستگيرى باطنى كرده و به هم مدد مىرسانند و نقائص هم را جبران مىكنند و خلاصه بار يكديگر را مىكشند و در طريق وصول به مطلوب يكديگر را يارى و اعانت مىكنند.
از آثار مترتّب بر رفاقت و مؤاخاة فىاللـه، استفاده از أنوار ملكوتى أعمال عبادى إخوان صدق از يكديگر و سهيمبودن در عطاياى ربّانى حضرت حقّ مىباشد، به نحوى كه رفقاى طريق در مسير تقرّب به حضرت پروردگار از نور يكديگر بهره برده و متنعّم مىشوند؛ چنانكه از امامصادق عليهالسّلام روايت شده است كه: الْمُؤمِنُ بَرَكَةٌ عَلَى الْمُؤْمِنِ[۱۶].
فلذا علاّمه والد رضواناللـهتعالىعليه مىفرمودند: رفقا در ليالى قدر براى عبادت و مناجات و راز و نياز به درگاه حضرت قاضىالحاجات دور هم جمع شوند و به عبادت مشغول گردند تا اگر عدّهاى از اينها خسته شده و دست از عبادت كشيدند، از نور صلاة و قراءت قرآن و دعاى ديگر رفقا به آنان برسد؛ و نيز وقتى اينها خسته شدند و به استراحت پرداختند، از نور و ثواب ديگران كه به عبادت مشغولند متمتّع شوند؛ و به بركت اين اجتماع همگى در همه شب استفاده برند.
همشيه مىفرمودند: در راه خدا كشكولها يكى است، همه هر چه كسب كرده و بدست مىآورند در يك كشكول ريخته و با هم استفاده مىكنند. هر يك از رفقاى سلوكى كه چيزى تحصيل كند أثرش به ديگران نيز مىرسد. و گاهى مثال زده و مىفرمودند: رفقاء سالك در راه خدا مثل چند اسب يك درشكه هستند؛ وقتى اسبها هم جهت و هممسير باشند سير همه سرعت پيدا ميكند، گرچه ممكن است يكى از ديگران ضعيفتر نيز باشد.
بجهت همين تأثير بسزاى اتّحاد قلوب در تحصيل مقصود و نيز تأثير مصاحبت در تكامل معنوى است كه سيّدالعارفين أميرالمؤمنين علىبن أبىطالب عليهأفضلصلواتالمصلّين مىفرمايند: جُمِعَ خَيْرُ الدُّنْيا وَ الأَخِرَةِ فى كِتْمانِ السِّرِّ وَ مُصادَقَةِ الأخْيارِ وَ جُمِعَ الشَّرُّ فىالإذاعَةِ وَ مُؤاخاةِ الْأَشرارِ.[۱۷]
«تمام مراتب خير و سعادت دنيا و آخرت در كتمان سرّ و دوستى و رفاقت با أخيار گرد آمده، و تمام مراتب شرّ و شقاوت در افشاى سرّ و مؤاخات و دوستى با اشرار جمع شدهاست.»
يا غياثَ المُستَغيثينَ اهدِنا | لا افتِخارَ بِالعُلومِ و الغِنَى | |
لاتُزِغ قَلبًا هَدَيتَ بِالكَرَم | وَاصرِفِ السُوءَ الَّذى خَطَّ القَلَم | |
بگذران از جان ما سوءالقضاء | وامَبُر ما را ز اخوان صفا | |
تلختر از فرقت تو هيچ نيست | بىپناهت غير پيچاپيچ نيست[۱۸] |
و نيز ترجمانالأسرار خواجه حافظ عليه الرّحمة ميفرمايد:
دريغ و درد كه تا اين زمان ندانستم | كه كيمياى سعادت رفيق بود رفيق [۳] |
يعنى رفيق، معدّ و معين براى صعود به درجات قرب بوده و كيميايى است كه در أثر صحبت به تدريج مس وجود را مبدّل به زر ساخته و آدمى را به سعادت و سرمنزل مقصود مىرساند و بىبهرهبودن از چنين رفيقى موجب حرمان از آثار رفاقت و مصاحبت با او مىشود و افسوس و حسرت سختى را درپى خواهدداشت.
رفيق حتّى اگر در رتبهاى پائينتر نيز باشد ممكن است رفيقش را مدد كند كه نمونه آن جريان علاّمه والد با مرحوم حاج عبدالزّهراء گرعاوى است كه خود ايشان در معاد شناسی بدان اشاره فرمودهاند، و حتّى ممكن است يكى از دو رفيق بر أساس آگاهى بيشتر در طىّ طريق أذكارى را به ديگرى سفارش نمايد.
تفاضل بين دو رفيق كه در راه خدا ممدّ هم هستند ممكن است از جهات مختلفى باشد؛ گاهى يكى از آن دو، راه را زودتر آغاز كرده و مسير بيشترى طى نمودهاست و از اين جهت جلوتراست، ولى رفيق ديگر بالقوّه و الاستعداد از او قوىتر است؛ يعنى گر چه از جهت مقدار سير عقبتر است ولى به لحاظ استعداد و قابليّت برتراست.
۱. بحارالأنوار، ج ۷۱، باب ۱۷، ص ۲۷۵ و ۲۷۶، ح ۳.
۲. بحارالأنوار، ح ۲.
۳. ديوانحافظ، ص ۱۳۵، غزل ۳۰۵.
۴. حارالأنوار، ج ۷۱، ص ۲۸۰، ح ۶.
۵. بحارالأنوار، ص ۲۳۷، ح ۳۸.
۶. شيخ بهائى رحمةاللـهعليه ميفرمايد: ذَكَرَ المُفَسِّرون فى قَوله تَعالى: إيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إيَّاكَ نَسْتَعِينُ وُجوهًا عَديدَةً للإتيانِ بِنونِ الجَمعِ والمَقامُ مقامُ الانكِسارِ و المُتَكلِّمُ واحِدٌ.
و مِن جَيِّدِ تِلكَ الوُجوهِ ما أورَدَه الإمامُ الرّازىّ فى تَفسيرِه الكَبيرِ و حاصِلُه: أنّه قَد وَرَدَ فى الشَّريعَةِ المُطَهَّرةِ أنَّ مَن باعَ أجناسًا مُختَلِفةً صَفْقَةً واحِدةً ثُمَّ خَرَجَ بَعضَها مَعيبًا فَالمُشتَرى مُخَيَّرٌ بَينَ رَدِّ الجَميعِ و إمساكِه و لَيسَ لَه تَبعيضُ الصَّفقَةِ بِرَدِّ المَعيبِ و إبقآءِ السَّليمِ و هَهُنا حَيثُ يَرَى العابِدُ أنَّ عِبادَتَه ناقِصَةٌ مَعيبَةٌ لم يَعرِضْها وَحدَها على حَضرَةِ ذىالجَلالِ بَل ضَمَّ إليها عِبادةَ جَميعِ العابِدينَ مِنَ الأنبيآءِ و الأوليآءِ والصُّلَحآءِ و عَرَضَ الكُلَّ السَّليمِ واحِدةً راجيًا قبولَ عِبادَتِه فى الضِّمنِ لاِءَنَّ الجَميعَ لا يُرَدُّ البَتَّةَ؟! إذ بَعضُهُ مَقبولٌ و رَدُّ المَعيبِ و إبقآءُ السَّليمِ تَبعيضٌ لِلصَّفقَةِ و قَد نَهَى سُبحانَه عِبادَه عَنهُ، فَكيفَ يَليقُ بِكَرَمِه العَظيمِ؟! فَلم يَبقَ إلاّ قَبولُ الجَميعِ و فيهِ المُرادُ. (كشكول شيخبهائى، ج ۱، ص ۱۰)
۷. مستدركالوسائل، ج ۹، ص ۴۹.
۸. بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۲۷۸، ح ۱۴.
۹. در ترجمه أحوال فضيل بن عياض كه در آخر موفّق به توبه گشت و از أولياء إلهى شد، آمدهاست كه: روزى كاروانى بزدند و كالا بردند و بنشستند و طعام مىخوردند، يكى از أهل كاروان پرسيد كه مهتر شما كدام است؟ گفتند: با ما نيست، از آن سوى درختى است بر لب آبى، آنجا نماز ميكند! گفت: وقت نماز نيست. گفتند: تطوّع ميكند. گفت: با شما نان نخورد؟ گفتند: به روزه است! گفت: رمضان نيست. گفتند: تطوّع دارد!
اين مرد را عجب آمد، به نزديك فضيل شد، با خشوعى نماز ميكرد. صبر كرد تا فارغ شد. گفت: الضّدّان لايجتمعان. روزه و دزدى چگونه بود؟ و نماز و مسلمانكشتن را با هم چكار؟ فضيل گفت: قرآن دانى؟ گفت: دانم. گفت: نه آخر حقّتعالى ميفرمايد: وَ ءَاخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَـلِحًا وَ ءَاخَرَ سَيِّـءًا عَسَى اللَهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ. مرد هيچ نگفت و از كار او متحيّر شدû. (تذكرةالأولياء، ج ۱، ص ۷۹)
۱۰. ديوانحافظ، ص ۱۷۲، غزل ۳۸۲.
۱۱. مرادشان اين بود كه همگى در مسير تقرّب و إخلاص قدم بر مىدارند و طالب لقاء خداوند مىباشند. و كسى كه در جادّه اخلاص حركت مىكند گرچه خطائى از او سر بزند، نبايد مورد إعراض و كدورت قرار گيرد.
خود ايشان در عين محبّت و شفقت نسبت به همه مؤمنين، هر خطائى را ملاحظه مىنمودند، گوشزد مىكردند. و چهبسا بخاطر خطائى در صورت لزوم بجهت تربيت، برخى را تا مدّتها از شركت در جلسات منع مىفرمودند.
۱۲. آيه ۲۸، از سوره ۱۸: الكهف.
۱۳. جامعالصّغير، ص ۶۴۲، رقم ۴۱۷.
۱۴. بحارالأنوار، ج ۱۰، ص ۷۴؛ و ج ۷۱، ص ۲۲۱.
۱۵. ايشان سالك راهرفته و زحمتكشيده مرحوم حجّةالإسلام آقا سيّدعبداللـه فاطمى رحمةاللـهورضوانهعليه بودند.
۱۶. بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۳۱۱، ح ۶۷.
۱۷. الاختصاص، ص ۲۱۸؛ و بحارالأنوار، ج ۷۱، ص ۱۷۸، ح ۱۷.
۱۸. مثنوىمعنوى، دفتر أوّل، ص ۱۰۱.
۱۹. ديوانحافظ، ص ۱۳۵، غزل ۳۰۵.