سالك بايد از هر امرى كه موجب تشويش بال و تفرّق خاطر است، زائد بر قدر ضرورت، اجتناب نمايد و در مواقع نماز و ذكر چند دقيقه قبل از شروع به عبادت دست از امور روزمره كشيده و قلب خود را از خواطر تفريغنمايد و سپس در توجّه به پروردگار متمركز گشته و بعد از آن توجّهش را به پروردگار تثبيتنموده و آنگاه وارد نماز يا ذكر گردد.
نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی
منبع: نور مجرد صفحه ۴۷۰ تا ۴۷۸
در طريقه علامه طهرانی كه همان طريقه مرحوم آيةالحق حاجملاّحسينقلى همدانى و متّخذ از آيات و روايات مىباشد، سه وسيله أصلى نفى خواطر، أوّل مراقبه و مجاهده و دوّم توجّه به نفس و سوّم ذكر بود كه اگر سالك مراقبهاش تامّ باشد و در مقابل نفس و هواى آن مجاهده نمايد، آرامآرام نفى خواطر حاصلميگردد، و اگر گاهى خاطرهاى نيز هجوم آورد با حربه ذكر آن را دفع مىنمايد.
تصرّف نفس استاد نيز در نفى خواطر و حفظ قلب سالك از توارد أفكار و توجّه به غير خداوند متعال تأثير فراوانى دارد، گرچه اين امر در همه حالات مُمدّ سالك نيست و به شرائطى خاص محدود است؛ چنانكه در روح مجرد در شرح كيفيّت إقامه صلوات در محضر مرحوم حدّاد مىفرمايند:
نمازهاى صبح و ظهر و عصر را بنده به ايشان اقتدا مىكردم، چون كسى در منزل نبود جز يك نفر از رفقاى صميمى؛ أمّا نماز مغرب و عشاء را ايشان به حقير إقتداء مىنمودند و غالبا هم در روى بام انجاممىگرفت. و دستور داده بودند كه حقير در نمازها سورههاى بلند را بخوانم، مانند يس و واقعه و مسبّحات و تبارك و منافقين و هلأتى و ماأشبَهها؛ براى آنكه ايشان چون اقتدا مىكنند حقير را در قراءت و نفى خواطر تثبيت نمايند، و مىفرمودند: اينطور بهتر است تا آنكه شما به من اقتدا كنى.[۱]
علاوه بر اين امور مىفرمودند: سالك بايد از هر امرى كه موجب تشويش بال و تفرّق خاطر است، زائد بر قدر ضرورت، اجتناب نمايد و در مواقع نماز و ذكر چند دقيقه قبل از شروع به عبادت دست از امور روزمره كشيده و قلب خود را از خواطر تفريغنمايد و سپس در توجّه به پروردگار متمركز گشته و بعد از آن توجّهش را به پروردگار تثبيتنموده و آنگاه وارد نماز يا ذكر گردد.
بايد براى عبادت خود مكانى مناسب و آرام و خالى از امورى كه نفس را به خود مشغولمىنمايد فراهم كند، و ساعت خاصّى را براى عبادت و فكر خود معيّن كند، بلكه بهترين ساعات خود را براى ارتباط و انس با حضرتحقّ قراردهد؛ چنانكه أميرالمؤمنين عليهالسّلام در نامه خود به مالك أشتر امر فرمودند:
وَ اجْعَلْ لِنَفْسِكَ فيمَا بَيْنَكَ وَ بَينَ اللَهِ أَفضَلَ تِلكَ المَوَاقيتِ وَ أَجزَلَ تِلكَ الأَقْسامِ؛ وَ إنْ كانَتْ كُلُّهَا لِلَّهِ إذا صَلَحَتْ فيهَا النِّيَّةُ وَ سَلِمَتْ مِنْها الرَّعِيَّةُ.[۲]«بهترين اوقات و پر بهرهترين قسمتهاى عمر خود را براى خودت و ارتباط بين خود و خداوند قرار بده؛ گرچه اگر نيّت تو پاك و صحيح بوده و رعيّت و مردم از تو در سلم و آرامش بهسربرند، همه اوقاتت براى خداوند خواهد بود.»
علاوه بر اين، استفاده از سجّاده ساده و سفيد و رعايت مستحبّات نماز كه در كتب فقهى وارد شده است تأثيرات مثبتى در تحصيل آرامش و نفى خواطر در نماز دارد.
از أهمّ امورى كه تجلّى سلطان معرفت براى سالك إلىاللـه برآن متوقّف است يكى نفى خواطر و تحصيل آرامش و ديگرى فکر مىباشد. و اين دو امر با ذكر رابطهاى متقابل دارند، يعنى از سوئى ذكر موجب نفى خواطر و تحصيل آرامش است و همچنين موجب شعلهورشدن و نورانيّت فكر مىباشد، و از سوى ديگر حقيقت ذكر متوقّف بر نفى خواطر و آرامش است و نفى خواطر متوقّف بر فكر و توجّه به نفس مىباشد. بر همين أساس، ذكر از امورى است كه از آغاز سلوك لازم بوده و تا پايان نيز سالك از آن مستغنى نخواهد شد، البتّه كيفيّت آن در هر مرتبه متفاوت خواهد بود.
آيات قرآن كريم و روايات مباركات و كلمات اعلام و بزرگان اهلعرفان در بيان كيفيّت رابطه ذكر با نفى خواطر و فكر با هم تطابق دارد.
أمّا در بيان تأثير ذکر در نفى خواطر و فكر، در سوره مباركه أعراف ميفرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَـآئِفٌ مِنَ الشَّيْطَـنِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ.[۳]«كسانىكه تقوا پيشه نمودهاند، هنگامى كه شيطان پيرامون قلب و دل آنان به گردش درآيد و خاطرهاى در دل ايشان بيفكند، ذكر و ياد خد را به خاطر آورده و با آن، شيطان را دفع مىكنند؛ و در اين حال، ايشان بينا و صاحب بصيرت مىگردند و حجاب غفلت از ديدگانشان برداشته مىشود.»
و ميفرمايد: أَلاَ بِذِكْرِ اللَهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.[۴]«آگاهباشيد كه فقط با ذكر خداوند دلها آرام شده و از تلاطم و اضطراب خارج ميگردد.»
و عبدالواحد آمدى در كتاب غررالحكم و دررالكلم از أميرالمؤمنين عليهالسّلام روايت ميكند: مَن ذَكَرَ اللَهَ سُبحانَهُ أحيَى اللَهُ قَلبَهُ و نَوَّرَ عَقلَهُ و لُبَّهُ.[۵] «هر كس خداوند سبحانه را ياد كند، خداوند نيز دل او را به حيات معنوى زنده نموده و عقل و خرد او را روشن و نورانى ميكند.»
و در موضع ديگرى از آنحضرت روايت ميكند: الذِّكرُ نورُ العُقولِ و حَيوةُ النُّفوسِ وجَلآءُ الصُّدُورِ.[۶]«ذكر خدا، نور عقلها، و حيات جانها بوده و سينهها را از زنگار غفلت و رين معاصى جلا مىدهد.»
و ملاّ جلالالدّينمحمّد رومى در مثنوىمعنوى به همين حقيقت اشارهكرده و ميفرمايد:
اين قدر گفتيم باقى فکر كن | فكر اگر جامد بود رو ذکر كن | |
ذكر آرد فكر را در اهتزاز | ذكر را خورشيد اين افسرده ساز[۷] | |
از درون خويش اين آوازها | منع كن تا كشف گردد رازها | |
ذكر حقّ كن پاك غولان را بسوز | چشم نرگس را از اين كركس بدوز | |
صبح صادق را ز كاذب واشناس | رنگ مى را بازدان از رنگ كاس | |
ذكر حقّ پاكست چون پاكى رسيد | رخت بر بندد برون آيد پليد | |
چون بر آمد نام پاك اندر دهان | نه پليدى ماند و نى اَندُهان [۸] |
بر اساس همين تأثير ذکر در نفى خواطر و فكر، نظر شريف مرحوم علاّمه والد و اساتيدشان بر اين بودهاست كه جايگاه ذكر پس از نفى خواطر نيست، بلكه ذکر مراتبى دارد و برخى از مراتب آن مقدّم بر نفى خواطر و وسيله تحصيل آن مىباشد، گرچه حقيقت آن پس از نفى خواطر محقّق گردد. و طريقه منسوب به مرحوم سيّدبحرالعلوم را در نفى خواطر مردود مىشمردند چنانچه علاّمه والد به تفصيل در شرح رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم و در رساله لب اللباب به اين امر پرداختهاند.[۹]
أمّا توقّف حقيقت ذكر بر نفى خواطر أمرىاست روشن و آشكار كه مستغنى از شرح و توضيح است. أميرالمؤمنين عليهالسّلام مىفرمايند:
لا تَذْكُرِ اللَهَ سُبْحَانَهُ ساهيًا، و لا تَنْسَهُ لاهيًا و اذْكُرْهُ ذِكرًا كامِلاً يُوافِقُ فيهِ قَلْبُكَ لِسانَكَ، وَ يُطابِقُ إضْمارُكَ إعْلانَكَ. وَ لَنْتَذْكُرَهُ حَقيقَةَ الذِّكْرِ حَتَّى تَنْسَى نَفْسَكَ فى ذِكْرِكَ وَ تَفْقِدَها فى أَمْرِكَ.[۱۰]
«خداوند سبحان را از روى غفلت ياد مكن، و با إعراض از حضرت پروردگار او را فراموش مكن، بلكه خدا را با ذكر كامل ياد نما آنگونه كه در ذكر، قلب تو با زبانت موافق و همراه، و باطن تو با ظاهرت مطابق و هماهنگ باشد. و البتّه خدا را به حقيقت ذكر، ياد نخواهى كرد تا آنكه خود را هنگام ذكر فراموشنموده و گمكنى!»
با توجّه به اين دسته از أخبار روشن مىشود كه: آن ذكرى قلب و دل را به مرتبه حيات طيّبه و معنوى رسانده و پرده أوهام و شكوك كه مانع از إدراك حقائق است را كنار مىزند و عقل و طائر فكر را به پرواز در عالم قدس درمىآورد كه دل نيز با زبان همراه و موافق باشد، نه اينكه زبان به ذكر خدا مشغول أمّا قلب و ذهن سالك مستغرق در كثرات و أفكار و أوهام باطل باشد.
و بايد دانست كه حظّ و بهره سالك از ذکر، به مقدار حضور قلب اوست و بس. و از آنجا كه نفس و شيطان بيمناك از افروختهشدن چراغ شهود و معرفت در دل سالكند، سعى دارند تا با إلقاء خواطر پريشانكننده و خيالات باطله، بارقههاى ذكر را خاموشكرده و دل را در سردى و ظلمت، براى هميشه، مأمن و مأواى خود قراردهند.
بنابراين سالك با عنايات ربّانيّه، هنگام ذكر بايد هر مهرى به جز مهر خدا را از دل، و هر سودايى جز سوداى او را از سر بيرونكند تا ذكر او به ثمر نشسته و طلعت «مذكور» در آئينه جان هويدا شود.
مثنوىمعنوى در تمثيلى، از نفس و مكرها و وسوسههاى آن تعبير به «موش» و از أذكار و عبادتها و مجاهدتهاى سالك در راه وصول به مقصود و حقيقت تعبير به «گندم» كردهاست؛ كه اين موش نفس دائما به انبار دسترنج او دستبرد زده و سرمايه او را به يغما مىبرد، و لذا چنين سالكى پس از ساليان دراز از سلوك خود هيچ طرفى نبسته و قدمى برنداشتهاست. و علاج آن را در دفع و هلاك اين سارق ميداند. و بايستى دائما در سعى و تلاش باشد تا با استعانت از پروردگار و تضرّع به درگاه او، لطف إلهى شامل او شده بر آن فائق آيد.
ما در اين انبار گندم مىكنيم | گندمِ جمع آمده گم مىكنيم | |
مىنينديشيم آخر ما به هوش | كاين خلل در گندماست از مكر موش | |
موش تا انبار ما حفره زدهاست | وز فنش انبار ما ويران شدست | |
أوّل اى جان! دفع شرّ موش كن | وآنگه اندر جمع گندم جوش كن | |
بشنو از أخبارِ آن صدر صدور | لا صلوة تمّ إلّا بالحضور | |
گر نه موشى دزد در انبار ماست | گندم أعمال چل ساله كجاست؟ | |
ريزهريزه، صدق هر روزه چرا | جمع مىنايد در اين انبار ما؟ | |
بس ستاره آتش از آهن جهيد | وين دل سوزيده پذرفت و كشيد | |
ليك در ظلمت يكى دزد نهان | مىنهد انگشت بر استارگان | |
مىكُشد استارگان را يك به يك | تا كه نفروزد چراغى بر فلك | |
چون عناياتت شود با ما مقيم | كى بود بيمى از آن دزد لئيم؟ | |
گر هزاران دام باشد هر قدم | چون تو با مايى نباشد هيچ غم[۱۱] |
۲. هجالبلاغة، ص ۴۴۰، نامه ۵۳.
۳. آيه ۲۰۱، از سوره ۷: الأعراف.
۴. آيه ۲۸، از سوره ۱۳: الرّعد.
۵. غررالحكم، ص ۱۸۹، ح ۳۶۴۵.
۶. غررالحكم، ص ۱۸۹، ح ۳۶۳۴.
۷. مثنوىمعنوى، ص ۵۶۷ و ص ۱۲۴.
۸. مثنوىمعنوى، ص ۲۰۶؛ اَندُهان، جمع اَندُه مخفّف اندوه است.
۹. رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص ۱۷۳، تعليقه شماره ۱۴۱؛ و رساله لب اللباب، ص، ۱۴۱.
۱۰. غررالحكم، ص ۱۸۸، ح ۳۶۲۸.
۱۱. مثنوىمعنوى، ص ۱۱.