کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > سیر و سلوک > نفی خواطر

نفی خواطر

مربوط به دسته های:
سیر و سلوک -

سالك بايد از هر امرى كه موجب تشويش بال و تفرّق خاطر است، زائد بر قدر ضرورت، اجتناب نمايد و در مواقع نماز و ذكر چند دقيقه قبل از شروع به عبادت دست از امور روزمره كشيده و قلب خود را از خواطر تفريغ‌نمايد و سپس در توجّه به پروردگار متمركز گشته و بعد از آن توجّهش را به پروردگار تثبيت‌نموده و آنگاه وارد نماز يا ذكر گردد.

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجرد صفحه ۴۷۰ تا ۴۷۸

فهرست
  • ↓۱- عوامل مؤثر در نفى خواطر
  • ↓۲- نحوه تحصيل حضور قلب در هنگام نماز و ذكر
  • ↓۳- رابطه ذكر با نفى خواطر و فكر
  • ↓۴- حقيقت ذكر متوقّف بر نفى خواطر است
  • ↓۵- بهره سالك از ذكر، به مقدار حضور قلب اوست
  • ↓۶- تمثيلى براى لزوم نفى خواطر
  • ↓۷- نوشتارهای وابسته
  • ↓۸- پانویس

عوامل مؤثر در نفى خواطر

در طريقه علامه طهرانی كه همان طريقه مرحوم آية‌الحق حاج‌ملاّحسينقلى همدانى و متّخذ از آيات و روايات مى‌باشد، سه وسيله أصلى نفى خواطر، أوّل مراقبه و مجاهده و دوّم توجّه به نفس و سوّم ذكر بود كه اگر سالك مراقبه‌اش تامّ باشد و در مقابل نفس و هواى آن مجاهده نمايد، آرام‌آرام نفى خواطر حاصل‌ميگردد، و اگر گاهى خاطره‌اى نيز هجوم آورد با حربه ذكر آن را دفع مى‌نمايد.

تصرّف نفس استاد نيز در نفى خواطر و حفظ قلب سالك از توارد أفكار و توجّه به غير خداوند متعال تأثير فراوانى دارد، گرچه اين امر در همه حالات مُمدّ سالك نيست و به شرائطى خاص محدود است؛ چنانكه در روح مجرد در شرح كيفيّت إقامه صلوات در محضر مرحوم حدّاد مى‌فرمايند:

‎نمازهاى صبح و ظهر و عصر را بنده به ايشان اقتدا مى‌كردم، چون كسى در منزل نبود جز يك نفر از رفقاى صميمى؛ أمّا نماز مغرب و عشاء را ايشان به حقير إقتداء مى‌نمودند و غالبا هم در روى بام انجام‌مى‌گرفت. و دستور داده بودند كه حقير در نمازها سوره‌هاى بلند را بخوانم، مانند يس و واقعه و مسبّحات و تبارك و منافقين و هل‌أتى و ماأشبَهها؛ براى آنكه ايشان چون اقتدا مى‌كنند حقير را در قراءت و نفى خواطر تثبيت نمايند، و مى‌فرمودند: اينطور بهتر است تا آنكه شما به من اقتدا كنى.[۱]

نحوه تحصيل حضور قلب در هنگام نماز و ذكر

علاوه بر اين امور مى‌فرمودند: سالك بايد از هر امرى كه موجب تشويش بال و تفرّق خاطر است، زائد بر قدر ضرورت، اجتناب نمايد و در مواقع نماز و ذكر چند دقيقه قبل از شروع به عبادت دست از امور روزمره كشيده و قلب خود را از خواطر تفريغ‌نمايد و سپس در توجّه به پروردگار متمركز گشته و بعد از آن توجّهش را به پروردگار تثبيت‌نموده و آنگاه وارد نماز يا ذكر گردد.

بايد براى عبادت خود مكانى مناسب و آرام و خالى از امورى كه نفس را به خود مشغول‌مى‌نمايد فراهم كند، و ساعت خاصّى را براى عبادت و فكر خود معيّن كند، بلكه بهترين ساعات خود را براى ارتباط و انس با حضرت‌حقّ قراردهد؛ چنانكه أميرالمؤمنين عليه‌السّلام در نامه خود به مالك أشتر امر فرمودند:

وَ اجْعَلْ لِنَفْسِكَ فيمَا بَيْنَكَ وَ بَينَ اللَهِ أَفضَلَ تِلكَ المَوَاقيتِ وَ أَجزَلَ تِلكَ الأَقْسامِ؛ وَ إنْ كانَتْ كُلُّهَا لِلَّهِ إذا صَلَحَتْ فيهَا النِّيَّةُ وَ سَلِمَتْ مِنْها الرَّعِيَّةُ.[۲]«بهترين اوقات و پر بهره‌ترين قسمتهاى عمر خود را براى خودت و ارتباط بين خود و خداوند قرار بده؛ گرچه اگر نيّت تو پاك و صحيح بوده و رعيّت و مردم از تو در سلم و آرامش به‌سربرند، همه اوقاتت براى خداوند خواهد بود.»

علاوه بر اين، استفاده از سجّاده ساده و سفيد و رعايت مستحبّات نماز كه در كتب فقهى وارد شده است تأثيرات مثبتى در تحصيل آرامش و نفى خواطر در نماز دارد.

رابطه ذكر با نفى خواطر و فكر

از أهمّ امورى كه تجلّى سلطان معرفت براى سالك إلى‌اللـه برآن متوقّف است يكى نفى خواطر و تحصيل آرامش و ديگرى فکر مى‌باشد. و اين دو امر با ذكر رابطه‌اى متقابل دارند، يعنى از سوئى ذكر موجب نفى خواطر و تحصيل آرامش است و همچنين موجب شعله‌ورشدن و نورانيّت فكر مى‌باشد، و از سوى ديگر حقيقت ذكر متوقّف بر نفى خواطر و آرامش است و نفى خواطر متوقّف بر فكر و توجّه به نفس مى‌باشد. بر همين أساس، ذكر از امورى است كه از آغاز سلوك لازم بوده و تا پايان نيز سالك از آن مستغنى نخواهد شد، البتّه كيفيّت آن در هر مرتبه متفاوت خواهد بود.

آيات قرآن كريم و روايات مباركات و كلمات اعلام و بزرگان اهل‌عرفان در بيان كيفيّت رابطه ذكر با نفى خواطر و فكر با هم تطابق دارد.

أمّا در بيان تأثير ذکر در نفى خواطر و فكر، در سوره مباركه أعراف ميفرمايد:

إِنَّ الَّذِينَ اتَّقَوْا إِذَا مَسَّهُمْ طَـآئِفٌ مِنَ الشَّيْطَـنِ تَذَكَّرُوا فَإِذَا هُم مُبْصِرُونَ.[۳]«كسانى‌كه تقوا پيشه نموده‌اند، هنگامى كه شيطان پيرامون قلب و دل آنان به گردش درآيد و خاطره‌اى در دل ايشان بيفكند، ذكر و ياد خد را به خاطر آورده و با آن، شيطان را دفع مى‌كنند؛ و در اين حال، ايشان بينا و صاحب بصيرت مى‌گردند و حجاب غفلت از ديدگانشان برداشته مى‌شود.»

و ميفرمايد: أَلاَ بِذِكْرِ اللَهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ.[۴]«آگاه‌باشيد كه فقط با ذكر خداوند دلها آرام شده و از تلاطم و اضطراب خارج ميگردد.»

و عبدالواحد آمدى در كتاب غررالحكم و دررالكلم از أميرالمؤمنين عليه‌السّلام روايت ميكند: مَن ذَكَرَ اللَهَ سُبحانَهُ أحيَى اللَهُ قَلبَهُ و نَوَّرَ عَقلَهُ و لُبَّهُ.[۵] «هر كس خداوند سبحانه را ياد كند، خداوند نيز دل او را به حيات معنوى زنده نموده و عقل و خرد او را روشن و نورانى ميكند.»

و در موضع ديگرى از آن‌حضرت روايت ميكند: الذِّكرُ نورُ العُقولِ و حَيوةُ النُّفوسِ وجَلآءُ الصُّدُورِ.[۶]«ذكر خدا، نور عقل‌ها، و حيات جانها بوده و سينه‌ها را از زنگار غفلت و رين معاصى جلا مى‌دهد.»

و ملاّ جلال‌الدّين‌محمّد رومى در مثنوى‌معنوى به همين حقيقت اشاره‌كرده و ميفرمايد:

اين قدر گفتيم باقى فکر كنفكر اگر جامد بود رو ذکر كن
ذكر آرد فكر را در اهتزازذكر را خورشيد اين افسرده ساز[۷]
از درون خويش اين آوازهامنع كن تا كشف گردد رازها
ذكر حقّ كن پاك غولان را بسوزچشم نرگس را از اين كركس بدوز
صبح صادق را ز كاذب واشناسرنگ مى را بازدان از رنگ كاس
ذكر حقّ پاكست چون پاكى رسيدرخت بر بندد برون آيد پليد
چون بر آمد نام پاك اندر دهاننه پليدى ماند و نى اَندُهان [۸]

حقيقت ذكر متوقّف بر نفى خواطر است

بر اساس همين تأثير ذکر در نفى خواطر و فكر، نظر شريف مرحوم علاّمه والد و اساتيدشان بر اين بوده‌است كه جايگاه ذكر پس از نفى خواطر نيست، بلكه ذکر مراتبى دارد و برخى از مراتب آن مقدّم بر نفى خواطر و وسيله تحصيل آن مى‌باشد، گرچه حقيقت آن پس از نفى خواطر محقّق گردد. و طريقه منسوب به مرحوم سيّدبحرالعلوم را در نفى خواطر مردود مى‌شمردند چنانچه علاّمه والد به تفصيل در شرح رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم و در رساله لب اللباب به اين امر پرداخته‌اند.[۹]

أمّا توقّف حقيقت ذكر بر نفى خواطر أمرى‌است روشن و آشكار كه مستغنى از شرح و توضيح است. أميرالمؤمنين عليه‌السّلام مى‌فرمايند:

لا تَذْكُرِ اللَهَ سُبْحَانَهُ ساهيًا، و لا تَنْسَهُ لاهيًا و اذْكُرْهُ ذِكرًا كامِلاً يُوافِقُ فيهِ قَلْبُكَ لِسانَكَ، وَ يُطابِقُ إضْمارُكَ إعْلانَكَ. وَ لَنْ‌تَذْكُرَهُ حَقيقَةَ الذِّكْرِ حَتَّى تَنْسَى نَفْسَكَ فى ذِكْرِكَ وَ تَفْقِدَها فى أَمْرِكَ.[۱۰]

«خداوند سبحان را از روى غفلت ياد مكن، و با إعراض از حضرت پروردگار او را فراموش مكن، بلكه خدا را با ذكر كامل ياد نما آنگونه كه در ذكر، قلب تو با زبانت موافق و همراه، و باطن تو با ظاهرت مطابق و هماهنگ باشد. و البتّه خدا را به حقيقت ذكر، ياد نخواهى كرد تا آنكه خود را هنگام ذكر فراموش‌نموده و گم‌كنى!»

با توجّه به اين دسته از أخبار روشن مى‌شود كه: آن ذكرى قلب و دل را به مرتبه حيات طيّبه و معنوى رسانده و پرده أوهام و شكوك كه مانع از إدراك حقائق است را كنار مى‌زند و عقل و طائر فكر را به پرواز در عالم قدس درمى‌آورد كه دل نيز با زبان همراه و موافق باشد، نه اينكه زبان به ذكر خدا مشغول أمّا قلب و ذهن سالك مستغرق در كثرات و أفكار و أوهام باطل باشد.

بهره سالك از ذكر، به مقدار حضور قلب اوست

و بايد دانست كه حظّ و بهره سالك از ذکر، به مقدار حضور قلب اوست و بس. و از آنجا كه نفس و شيطان بيمناك از افروخته‌شدن چراغ شهود و معرفت در دل سالكند، سعى دارند تا با إلقاء خواطر پريشان‌كننده و خيالات باطله، بارقه‌هاى ذكر را خاموش‌كرده و دل را در سردى و ظلمت، براى هميشه، مأمن و مأواى خود قراردهند.

بنابراين سالك با عنايات ربّانيّه، هنگام ذكر بايد هر مهرى به جز مهر خدا را از دل، و هر سودايى جز سوداى او را از سر بيرون‌كند تا ذكر او به ثمر نشسته و طلعت «مذكور» در آئينه جان هويدا شود.

تمثيلى براى لزوم نفى خواطر

مثنوى‌معنوى در تمثيلى، از نفس و مكرها و وسوسه‌هاى آن تعبير به «موش» و از أذكار و عبادتها و مجاهدتهاى سالك در راه وصول به مقصود و حقيقت تعبير به «گندم» كرده‌است؛ كه اين موش نفس دائما به انبار دست‌رنج او دستبرد زده و سرمايه او را به يغما مى‌برد، و لذا چنين سالكى پس از ساليان دراز از سلوك خود هيچ طرفى نبسته و قدمى برنداشته‌است. و علاج آن را در دفع و هلاك اين سارق ميداند. و بايستى دائما در سعى و تلاش باشد تا با استعانت از پروردگار و تضرّع به درگاه او، لطف إلهى شامل او شده بر آن فائق آيد.

ما در اين انبار گندم مى‌كنيمگندمِ جمع آمده گم مى‌كنيم
مى‌نينديشيم آخر ما به هوشكاين خلل در گندم‌است از مكر موش
موش تا انبار ما حفره زده‌استوز فنش انبار ما ويران شدست
أوّل اى جان! دفع شرّ موش كنوآنگه اندر جمع گندم جوش كن
بشنو از أخبارِ آن صدر صدورلا صلوة تمّ إلّا بالحضور
گر نه موشى دزد در انبار ماستگندم أعمال چل ساله كجاست؟
ريزه‌ريزه، صدق هر روزه چراجمع مى‌نايد در اين انبار ما؟
بس ستاره آتش از آهن جهيدوين دل سوزيده پذرفت و كشيد
ليك در ظلمت يكى دزد نهانمى‌نهد انگشت بر استارگان
مى‌كُشد استارگان را يك به يكتا كه نفروزد چراغى بر فلك
چون عناياتت شود با ما مقيمكى بود بيمى از آن دزد لئيم؟
گر هزاران دام باشد هر قدمچون تو با مايى نباشد هيچ غم[۱۱]

نوشتارهای وابسته

پانویس

۱. روح مجرد، ص ۷۵.

۲. هج‌البلاغة، ص ۴۴۰، نامه ۵۳.

۳. آيه ۲۰۱، از سوره ۷: الأعراف.

۴. آيه ۲۸، از سوره ۱۳: الرّعد.

۵. غررالحكم، ص ۱۸۹، ح ۳۶۴۵.

۶. غررالحكم، ص ۱۸۹، ح ۳۶۳۴.

۷. مثنوى‌معنوى، ص ۵۶۷ و ص ۱۲۴.

۸. مثنوى‌معنوى، ص ۲۰۶؛ اَندُهان، جمع اَندُه مخفّف اندوه است.

۹. رساله سیر و سلوک منسوب به بحرالعلوم، ص ۱۷۳، تعليقه شماره ۱۴۱؛ و رساله لب اللباب، ص، ۱۴۱.

۱۰. غررالحكم، ص ۱۸۸، ح ۳۶۲۸.

۱۱. مثنوى‌معنوى، ص ۱۱.