کانال تلگرام نورمجرد
نور مجرد > زندگی نامه > اساتید > اساتید و مراودین سلوکی > حضرت آقای حاج سیدهاشم حداد > تجلی علو مقام مرحوم حداد در زیارت مزار آیت الله بهاری

تجلی علو مقام مرحوم حداد در زیارت مزار آیت الله بهاری

مربوط به دسته های:
حضرت آقای حاج سیدهاشم حداد -

يكى از موارد ديگرى كه نشانگر علوّ و عظمت مقام حضرت آقاى حدّاد است، مطلبى است كه مرحوم علاّمه والد در شرح زيارت حضرت آقاى حدّاد از مزار مرحوم حضرت آيت‌اللـه حاج شيخ محمّد بهارى قدّس‌سرّه در همدان مرقوم فرموده‌اند، مى‌فرمايند: در ميان قبرها كه مى‌گشتند، بنده با ايشان تنها در جلو بودم و بقيّه رفقا به فاصله‌اى از پشت مى‌آمدند، حضرت آقا به من فرمودند: ما شنيده بوديم كه مرحوم أنصارى بدين قبرستان سر مزار مرحوم حاج شيخ محمّد بهارى زياد مى‌آمده‌است و چه‌بسا از همدان كه تا بهار دو فرسخ است پياده مى‌آمده‌است. اين آمدن‌ها براى جلب روحانيّت و استمداد از روح او بايد بوده باشد؛ اينك معلوم شد مرحوم بهارى آن مقدار درجه‌اى را نداشته است كه مرحوم أنصارى از روح او استمداد كند و گمشده خود را بجويد، مرحوم‌أنصارى پى من مى‌گشته است و براى استشمام اين بو در اين ساعت و در اين مكان، اين راه را طىّ مى‌نموده است.

نویسنده: آیت الله حاج سید محمد صادق حسینی طهرانی

منبع: نور مجرد صفحه۲۵۰ تا۲۵۸

فهرست
  • ↓۱- تجلّى مقام مرحوم حدّاد در زيارت آيت‌الله بهارى
  • ↓۲- اشكال وارد شده بر مطلب روح مجرد و دفع آن
  • ↓۳- اولياء خدا قادر بر ادراك حقائق مجرّده هستند
  • ↓۴- رفع حجاب زمان و مكان براى اولياء خدا
  • ↓۵- ادراك نور مرحوم حدّاد در وقت زيارت مرحوم بهارى
  • ↓۶- حكايتى از گلستان سعدى در اختلاف احوال اولياء خدا
  • ↓۷- خصوصيّت مزور و مكان در انعكاس انوار اولياء خدا
  • ↓۸- اشكال به كلمات اولياء الهى در اثر فقدان بصيرت ملكوتى
  • ↓۹- پانویس

تجلّى مقام مرحوم حدّاد در زيارت آيت‌الله بهارى

يكى از موارد ديگرى كه نشانگر علوّ و عظمت مقام حضرت آقاى حدّاد است، مطلبى است كه مرحوم علاّمه والد در شرح زيارت حضرت آقاى حدّاد از مزار مرحوم حضرت آيت‌اللـه حاج شيخ محمّد بهارى قدّس‌سرّه در همدان مرقوم فرموده‌اند، مى‌فرمايند:

در ميان قبرها كه مى‌گشتند، بنده با ايشان تنها در جلو بودم و بقيّه رفقا به فاصله‌اى از پشت مى‌آمدند، حضرت آقا به من فرمودند: ما شنيده بوديم كه مرحوم أنصارى بدين قبرستان سر مزار مرحوم حاج شيخ محمّد بهارى زياد مى‌آمده‌است و چه‌بسا از همدان كه تا بهار دو فرسخ است پياده مى‌آمده‌است. اين آمدن‌ها براى جلب روحانيّت و استمداد از روح او بايد بوده باشد؛ اينك معلوم شد مرحوم بهارى آن مقدار درجه‌اى را نداشته است كه مرحوم أنصارى از روح او استمداد كند و گمشده خود را بجويد، مرحوم‌أنصارى پى من مى‌گشته است و براى استشمام اين بو در اين ساعت و در اين مكان، اين راه را طىّ مى‌نموده است.[۱]

اين عبارت نوريّه سخنى بسياربسيار بلند و در افقى بس عظيم بوده و حكايت از عظمت غيرقابل وصف حضرت آقاى حدّاد دارد كه آقاى أنصارى اين مسير را به شوق استشمام رائحه دل‌انگيز توحيد و ملكوت ايشان طىّ مى‌نموده‌اند.

اشكال وارد شده بر مطلب روح مجرد و دفع آن

البتّه فهم اين حقيقت براى غير أهل اللـه، كه هنوز در حجاب پندار و در ميان تارها و لعابهاى أوهام و خيالات خود بسر برده و روزنه‌اى به عوالم ماوراى مادّه براى تابش أنوار معرفت و تمتّع از منبع حقيقت بسوى خود باز نكرده‌اند، متصوّر نيست و چه بسا اينگونه مسائل را استبعاد نموده و اشكال كنند. كما اينكه گفته شده:

لَو كانَ المرحومُ الأنصارىُّ يَهدُفُ إلى اسْتشمامِ رآئِحةِ الحَدّادِ الّذى سَيَأتي فى المُسْتَقبَلِ إلى هذا المَكانِ أفَلَمْ يَكُن يُدرِكُ أَنَّهُ لا حاجَةَ لهُ إلى إتيانِ هذِهِ المَقبَرةِ لِهَذا الهَدَفِ، إذ كانَ الأفضلُ لَهُ أنْ يأتىَ إلى البُستانِ الّذى اسْتوجِرَ لَهُ فى خارِجِ هَمَدانَ وَ قَضى فيهِ أيّامًا، أو إلى بَيتِ الحاجِّ مُحمّدحَسنِ البياتىِّ الّذى قَضى فيهِ الحَدّادُ ليالىَ؟![۲]

«اگر مرحوم أنصارى ـ از زيارت مزار مرحوم بهارى ـ قصد استشمام رائحه حدّاد را ـ كه در آينده به اين مكان خواهد آمد ـ داشت، آيا نمى‌دانست كه براى اين منظور نيازى نيست كه به اين مقبره بيايد؟! زيرا بهتر بود به باغى كه براى اقامت آقاى حدّاد در خارج همدان اجاره شده‌است و ايشان چندين روز در آنجا بسر برده‌اند يا به خانه حاج محمّدحسن بياتى كه شب‌هايى را در آنجا گذرانده‌اند و طبعا مدّت بيشترى در اين دو مكان بوده‌اند، برود و اين رائحه را آنجا استشمام كند.»

همانطور كه ملاحظه مى‌شود، مستشكل اشكال خود را بر پايه يك قياس استثنائى ترتيب داده و با استثناء نقيض تالى، نقيض مقدّم را نتيجه گرفته و ادّعا ميكند كه غرض و هدف حضرت آيت‌اللـه أنصارى از زيارت مزار حضرت آيت‌اللـه حاج شيخ محمّد بهارى رحمة‌اللـه‌عليهما استشمام رائحه مرحوم حدّاد نبوده و غرض از بيان اين كلام خدعه و فريفتن انسانهاى بسيط و ساده‌لوح مى‌باشد.[۳]

اينك بحول و قوّه إلهى از اين إشكال پاسخ داده‌مى‌شود تا إن شاءاللـه حقّ مطلب روشن گردد.

قبل از دفع إشكال، به جهت روشن‌شدن جواب، بيان سه مقدّمه لازم است.

اولياء خدا قادر بر ادراك حقائق مجرّده هستند

مقدّمه أوّل: همانطور كه ما در عالم طبع و ظاهر با حاسّه شامّه قادر بر إدراك و شمّ روايح و بوها هستيم، أولياء خدا در أثر مجاهده و عنايت حضرت پروردگار، حواسّ باطنيّه آنان نيز فعّال بوده و در عالم ملكوت قادر بر إدراك أرواح و حقائق مجرّده هستند و از نسيم‌هاى خوشى كه از أرواح مؤمنين و موحّدين در عالم معنى مى‌وزد و فضاى ملكوتى را عطرآگين مى‌سازد مسرور، و نيز از رائحه كريهه و ناخوشايند أرواح كفّار و فاسقان و فاجران متأذّى و بدحال مى‌شوند؛ چنانچه حضرت رسول‌أكرم صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم درباره اويس قرنى مى‌فرمودند: إنّى لَأَنْشَقُ رَوْحَ الرَّحْمَنِ مِنْ طَرَفِ الْيَمَنِ. «همانا نسيم و نفحه دل‌انگيز و حيات‌بخش حضرت رحمن را از جانب يمن استشمام مى‌كنم.»

و نيز روايت شده است كه فرمودند: يَفوحُ رَوآئِحُ الْجَنَّةِ مِنْ قِبَلِ الْقَرَنِ؛ وَ اشَوْقاه إلَيْكَ يا أُوَيْسَ الْقَرَنِ![۴]«رائحه‌هاى بهشت از جانب قرن به مشام مى‌رسد؛ چقدر من به تو مشتاقم اى اويس قرن!» درحالى‌كه به ظاهر هرگز اويس را نديدند.

رفع حجاب زمان و مكان براى اولياء خدا

مقدّمه دوّم: اولياء خدا در اثر عبور از عالم تقييد و ورود به عالم اطلاق و تجرّد، حجاب زمان و مكان براى آنان برداشته مى‌شود و به جهت سيطره بر ملك و ملكوت، زمان و مكان مانع از إدراك آنان نخواهد شد؛ با صفاى قلب مى‌بينند و مى‌شنوند آنچه را كه أهل ناسوت از ديدن و شنيدن آن عاجزند؛ لَوْ لا تَكثيرٌ فى كَلامِكُمْ وَ تَمْريجٌ فى قُلوبِكُمْ لَرَأَيْتُمْ ما أَرَى وَ لَسَمِعْتُمْ ما أَسْمَعُ. «اگر اين گفتار بسيار در زبانها و اين اضطراب و آشوب در دلهاى شما نبود؛ هر آينه مى‌ديديد آنچه را كه من مى‌بينم و مى‌شنيديد آنچه را كه من مى‌شنوم.»[۵]

ادراك نور مرحوم حدّاد در وقت زيارت مرحوم بهارى

فلذا چه بسا هم اكنون كسى را كه در آينده مى‌آيد ببينند و رائحه رحمانى او را استشمام كرده و از آن لذّت برده و بدان شوق پيدا كنند. و از همين باب است كه حضرت أميرالمؤمنين علىّ‌بن‌أبى‌طالب عليه‌السّلام، نسبت به أولياء خدا كه در آينده مى‌آيند، إظهار شوق و اشتياق نموده و مى‌فرمايند: ءَاه ءَاه شَوْقًا إلَى رُؤْيَتِهِمْ ![۶] در حالى‌كه حضرت در زمان تكلّم به اين كلام آنها را در عالم ظاهر نديده‌اند ولى مى‌فرمايند: آه آه چقدر به ديدار ايشان مشتاقم!

و به همين جهت هنگامى كه آن حضرت وارد سرزمين مقدّس كربلا مى‌شوند، از خاك آن بر گرفته و مى‌بويند و اشكشان جارى مى‌شود و مى‌فرمايند: وَاهًا لَكِ أَيَّتُهَا التُّربَةُ! لَيُحْشَرَنَّ مِنكَ أَقْوامٌ يَدْخُلونَ الْجَنَّةَ بِغَيرِ حِسابٍ. هَذا مُناخُ رِكابِهِمْ وَ هَذا مُلْقَى رِحالِهِمْ وَ هَهُنا تُهَراقُ دِمآؤُهُمْ طوبَى لَكِ مِن تُرْبَةٍ عَلَيْكِ تُهَراقُ دِمآءُ الْأَحِبَّةِ.[۷] «خوشا به حال تو اى خاك! از تو گروه‌هايى محشور مى‌شوند كه بدون حساب وارد بهشت مى‌گردند. اينجا محلّ توقّف مركب‌هاى ايشان و محلّ افكندن بار و اثاثشان مى‌باشد و در اينجا خونهاى ايشان ريخته ميگردد. خوشا به حال تو كه خاكى هستى كه خونهاى دوستان و محبّان خدا بر روى تو ريخته خواهد شد.»

مقدّمه سومّ: از امورى كه نزد أهل معرفت و عرفان، ضرورى است، اختلاف أحوال أنبياء و أولياء إلهى است و اينكه باريافتگان مقام قرب حالات مختلف داشته، و كاملين از ايشان گاهى چنان مستغرق در مشاهده حضرت پروردگار بوده و از خود بى خود مى‌شوند كه حتّى هيچ ملك مقرّبى را إذن ورود به آن خلوت انس نيست و گاهى از آن حال تنزّل مى‌نمايند. و اين معنى در آثار مرويّه از حضرت رسول‌أكرم صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم در نزول قرآن و اختلاف حال آن حضرت به خوبى مشاهده مى‌شود، براى مزيد توضيح مناسب است يكى از حكايات گلستان شيخ مصلح‌الدّين سعدى شيرازى را كه در بيان اختلاف أحوال أولياى إلهى است ذكر كنيم.

حكايتى از گلستان سعدى در اختلاف احوال اولياء خدا

شيخ در باب دوّم از أبواب گلستان در بيان اخلاق درويشان، حكايت نهم مى‌نويسد: يكى از صلحاى لبنان كه مقامات او در ديار عرب مذكور بود و به كرامات مشهور، به جامع دمشق در آمد و بر كنار بركه كلاسه طهارت همى ساخت، پايش بلغزيد و به حو در افتاد، به مشقّت بسيار از آن جايگه خلاص يافت.

چون از نماز بپرداختند، يكى از أصحاب گفت: مرا مشكلى هست، اگر اجازت پرسيدن است. گفت: آن چيست؟ گفت: ياد دارم كه شيخ بروى درياى مغرب برفت و قدمش‌تر نشد، امروز چه حالت بود كه در اين قامتى آب از هلاك چيزى نماند؟

شيخ اندر اين فكرت فرو رفت و پس از تأمّل بسيار سر برآورده و گفت: نشنيده‌اى كه خواجه عالم عليه‌السّلام گفت: لى مَعَ اللَهِ وَقْتٌ لا يَسَعُنى فيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبىٌّ مُرْسَلٌ. و نگفت: على الدّوام.

وقتى كه چنين فرمود، به جبرئيل و ميكائيل نپرداختى و ديگر وقت با حفصه و زينب درساختى. مشاهدة الأبرار بين التّجلّى و الاستتار مى‌نمايند و مى‌ربايند.

ديدار مى‌نمايى و پرهيز مى‌كنىبازار خويش و آتش ما تيز مى‌كنى
اُشاهِدُ مَن أهْوَى بِغَيرِ وَسيلَةٍفَيَلْحَقُنى شَأنٌ أَضِلُّ طَريقَا
يُؤَجِّجُ نارًا ثُمَّ يُطفِى بِرَشَّةٍكَذاكَ تَرانى مُحَرقًا وَ غَريقَا[۸]
يكى پرسيد از آن گم كرده فرزندكه اى روشن‌گهر پير خردمند
ز مصرش بوى پيراهن شنيدىچرا در چاه كنعانش نديدى
بگفت أحوال ما برق جهان استدمى پيدا و ديگر دم نهان است
گهى بر طارم أعلى نشينمگهى در پشت پاى خود نبينم
اگر درويش در حالى بماندىسر دست از دو عالم برفشاندى[۹]

حال با لحاظ اين مقدّمات چه جاى استبعاد دارد كه مرحوم آقاى أنصارى با حضور بر مزار مرحوم بهارى آن نور و عظمت باهره را ادراك كرده و جان ايشان از نسائم آن رَوح رحمانى طراوت گرفته و لذا ايشان به عشق آن رائحه إلهى كه مهبّ آن مزار مرحوم بهارى بوده، اين راه طولانى را پياده پيموده و به آنجا بروند.

أمّا اينكه ايشان چرا به مزار مرحوم بهارى مى‌رفتند و براى تمتّع از اين نفحه روحانى و توحيدى به منزل مرحوم حاج محمّد حسن بياتى و يا جاى ديگرى نمى‌رفتند به اين دليل است كه آن معنا و حقيقت و نورى كه از مرحوم حدّاد در آن ساعت بر مزار مرحوم بهارى تجلّى كرده و آن تراوشات معنوى و آن حال توحيدى عالى و راقى، در منزل مرحوم بياتى يا باغى كه در خارج همدان براى اقامت ايشان و رفقا اجاره شده بود، نبوده‌است.

خصوصيّت مزور و مكان در انعكاس انوار اولياء خدا

و از طرفى حال مزور و مكان نيز در انعكاس آن حقيقت و نورى كه در آنجا تجلّى نموده مدخليّت دارد و از آنجا كه مرحوم بهارى ولىّ‌خداست و از نفس عبور كرده و به مقام طهارت رسيده، نورانيّت نفس حضرت آقاى حدّاد را به نحو أحسن انعكاس مى‌دهد، بخلاف مرحوم بياتى كه هنوز از عالم نفس عبور ننموده است؛ و به همين جهت مرحوم آقاى أنصارى آن شور و شعف و حالت عجيب و نورانيّتى را كه بر سر تربت مرحوم بهارى مشاهده مى‌كنند غير از آنى‌است كه در منزل آقاى بياتى مى‌بينند.[۱۰]

علاوه بر اينكه ايشان هم به زيارت مرحوم بهارى رفته و مشتاق ايشان بوده‌اند و هم به آن رائحه ربّانى و حالت توحيدى آقاى حدّاد در آن زمان خاصّ‌اشتياق داشته‌اند و البتّه جهت دوّم أقوى است و نفس مرحوم حدّاد براى ايشان أجذب و أحلى بوده است؛ چرا كه خود ايشان از مرحوم بهارى أقوى بوده و آتش عشق و حرقت دل ايشان سوزنده‌تر بوده است.

اشكال به كلمات اولياء الهى در اثر فقدان بصيرت ملكوتى

بارى، عدم إدراك و ذوق حقيقت و فقدان بصيرت ملكوتى باعث مى‌شود كه اين اشارات و كلمات أولياء الهى را طامات و خرافه و احتيال و خدعه پندارند و نه تنها خود را از نور عرفان بى‌بهره سازند، بلكه با گل‌آلودكردن شريعه‌هاى إلهى، ديگران را نيز از ماء معين و زلال و گواراى ولايت كلّيّه إلهيّه محروم گردانند.

در تحيّر مانده‌ام كاين قوم راچون بپوشانيد حق از چشم ما
مى‌نداند خلق أسرار مراژاژ مى‌دارند گفتار مرا
من چو خورشيدم درونِ نور غرقمى‌ندانم خويش كرد از نور فرق
نيست دستورى وگرنه ريختمگرد از درياى راز انگيختم [۱۱]

مرحوم حضرت آقاى حدّاد متوغّل در توحيد حضرت حقّ بودند و به‌هيچوجه از آن مقام منيع تنزّل ننموده و أبداً به غيرخدا التفات و توجّهى نداشتند. مصداق حقيقى و أتمّ مَنْ يُذَكِّركُمُ اللَهَ رُؤْيَتُهُ [۱۲] بوده و مجالست با ايشان آتش توحيد را در دل مشتعل ساخته و هستى موهوم و مجازى ماسوى‌اللـه را محو و نابود مى‌ساخت. گفتار ايشان همه از توحيد و عشق و محبّت خداوند علىّ أعلى بود.

پانویس

۱. روح‌مجرّد، ص ۱۵۷.

۲. تزكيه‌النّفس، ص ۱۵۰.

۳. تزكيه‌النّفس، ص ۱۵۰.

۴. منتهى‌الآمال، باب سوّم، فصل هفتم، در ذكر جمعى از أكابر أصحاب أميرالمؤمنين عليه‌السّلام، ج ۱، ص ۳۶۶ و ۳۶۷؛ و جامع‌الأسرار، ص ۲۶.

مرحوم محدّث خبير حاج شيخ عبّاس قمّى رحمة‌اللـه‌عليه در همين موضوع مى‌نويسد: گويند: اويس شتربانى ميكرد و از اجرت آن، مادر را نفقه مى‌داد. وقتى از مادر اجازت طلبيد كه به مدينه به زيارت حضرت رسول صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم مشرّف شود، مادرش گفت كه: رخصت مى‌دهم بشرط آنكه زياده از نيم روز توقّف نكنى. أويس به مدينه سفر كرد، چون به خانه حضرت پيغمبر صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله آمد، از قضا آن حضرت در خانه نبود. لاجرم اويس از پس يك دو ساعت، پيغمبر صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم را نديده، به يمن مراجعت كرد. چون حضرت رسول صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم مراجعت كرد فرمود: اين نور كيست كه در اين خانه مى‌نگرم ؟ گفتند: شتربانى كه اويس نام داشت در اين سراى آمد و باز شتافت. فرمود: در خانه ما اين نور را به هديه گذاشت و برفت.

۵. رساله‌لبّ‌اللباب، ص ۳۹.

۶. بحارالأنوار، ج ۲۳، ص ۴۷؛ و ج ۱، ص ۱۸۷ تا ۱۸۹.

۷. بحارالأنوار، ج ۴۴، ص ۲۵۵، ح ۴، و ص ۲۵۸، ح ۸، و ص ۲۵۲، ح ۲.

علاّمه مجلسى در همين قسمت از بحار از شيخ صدوق در أمالى و كمال‌الدّين از حضرت أميرالمؤمنين عليه‌السّلام نقل ميكند كه: هنگامى كه حضرت عيسى على‌نبيّناوآله و عليه‌السّلام با حواريّون از سرزمين كربلا عبور مى‌نموده‌اند، آهوانى را در آنجا ديده‌اند كه در آنجا جمع شده و اشك مى‌ريزند و حضرت عيسى نيز با ايشان مشغول گريه شدند. حواريّين از علّت گريه آن حضرت پرسيدند، آن حضرت در پاسخ فرمود كه: اينجا زمينى است كه در آن فرزند عزيز پيامبرخدا صلّى‌اللـه‌عليه‌وآله‌وسلّم و فرزند عزيز دخترش به شهادت مى‌رسد و اين آهوان مى‌گويند كه از شوق تربت فرزند مبارك پيامبرخدا در اين سرزمين به چرا مشغولند.

از اين حديث شريف استفاده مى‌شود كه گاه حيوانات نيز رائحه ملكوتى حادثه‌اى را كه در آينده محقّق مى‌شود، مى‌توانند استشمام نمايند.

۸. گاهى حضرت محبوب را بى هيچ حجابى ديدار مى‌كنم، أمّا بعد از آن، حالى به من دست مى‌دهد كه طريق خود را نيز گم مى‌نمايم. گاهى آتش عشق و محبّت را در سويداى دل من بر مى‌افروزد و پس از آن با احتجاب خود سردى را بر عشق سوزان من ريخته و آتش آن را فرو مى‌نشاند، از اين روست كه مرا گاهى سوخته از نار وحدت مى‌بينى و گاهى غرق شده در درياى كثرت!

۹. كلّيات‌سعدى، گلستان، ص ۵۸، حكايت ۹ و ۱۰.

۱۰. در اشاره به همين خصوصيّت مكان در انعكاس أنوار أولياء إلهى است، آنچه مرحوم علاّمه والد نقل مى‌فرمايند كه مرحوم حدّاد در سفر به همدان به جهت احترام مرحوم آية‌اللـه أنصارى قدّس‌اللـه‌تربته و تجليل از آقازاده أرشد ايشان، لدى‌الورود به منزل ايشان وارد مى‌شوند و ساعتى در بيرونى آن مرحوم توقّف نموده و مورد پذيرايى قرار مى‌گيرند و سپس به منزل آقاى حاج محمّدحسن بياتى تشريف مى‌برند. ايشان پس از خروج از منزل مرحوم أنصارى به مرحوم علاّمه والد مى‌فرمايند: «در اين بيرونى از آثار مرحوم أنصارى چيزهاى بيشترى را توقّع داشتيم.» روح‌مجرّد، ص ۱۵۵.

۱۱. مثنوى‌معنوى، دفتر سوّم، أبياتى منتخب از ص ۲۵۹ تا ص ۲۶۲.

۱۲. در كافى، ج ۱، ص ۳۹، باب مجالسه‌العلماءوصحبتهم، ح ۳، از عدّه‌اى از أصحاب از أحمدبن‌محمّدبرقى از شريف بن سابق از فضل بن أبى‌قُرّة از امام صادق عليه‌السّلام روايت ميكند كه: قال رَسولُ اللَـهِ صَلَّى‌اللَـهُ‌عَلَيْهِ‌وَءَالِهِ‌وَسَلَّمَ: قالَتِ الحَواريّونَ لِعِيسَى: يا روحَ اللَهِ مَن نُجالِسُ؟ قالَ: مَن يُذَكِّرُكُمُ اللَهَ رُؤْيَتُهُ و يَزيدُ فى عِلْمِكُمْ مَنطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُم فى الأَخِرَةِ عَمَلُهُ.